غم آمده غم آمده انگشت بر در میزند

غم آمده، غم آمده، انگشت بر در میزند
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند

ای دل بکش یا کشته شو، غم را در اینجا ره مده
 گر غم در اینجا پا نهد آتش به جان در میزند

از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا؟
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
دیدگاه ها (۱)

#جرئتِ‌دیوانگی...انگار مدتی است که احساس می‌کنمخاکستری‌تر از...

عاشقانه

زاده_فروردینامروز روز تولدمه، چندین بهار از اولین روز تولدم ...

رفتی و خواب بودگویا که بودنتدور زمان چه زودبگرفت از منتساعت ...

p84همگی تو جنگ بودن که نور اسمان باعث شد همه متوقف بشن و نگا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط