پارت
پارت ۱
قلدر جذاب
♡ات♡
سلام من لی اتم ۱۸ سالمه مادر پدرمو تو ۱۲ سالگی گم کردم اگه دقیق بگم اونا منو گذاشتن یتیم خونه و غیبشون زد اونا به من قول دادن برمیگردن ولی برنگشتن ولی خب من هنوز امید دارم راستی بلخره مستقل شدم و امروز روز اول دبیرستانمه راستش همیشه دلم میخواست به این مدرسه برم و امروز یکی از بهترین روزای دنیاست و راستی دیروز خونه جدیدمو گرفتم الان خیلیی خوشحالم
○فردا صبح○
ات:وای خدا خیلی خوشحالممم دیشب اصلا چطوری خوابم برد.
پاشدم لباس فرم رو پوشیدم و تینا زدمو موهامو درسن کردم وای خدا هنوز باورم نمیشه ♡
♧جونگ کوک♧
یه روز عادی مثل همه ی روزا وای خدایا از مدرسه حالم بهم میخوره اه به خدمت کارا گفتم ماشینم رو آماده کنن تا به مدرسه برم منو تهیونگ و جیمین باهم زندگی میکنیم براس همیت سه تایی رفتیم مدرسه تو ماشین داشتم به این فک میکردم یه سال کوفتی دیگه شروع شد و من مجبورم به مدرسه برم از ماشین پیاده شدم تو حیاط مدرسه کلی دانش آموز بود خدا از جاهای شلوغ بدمم میاد همینجوری داشتم تو ذهنم قور میزدم که چشم به یه دختر خورد وای خدای من من چم شده چرا انقدر خوشگل بنظر میاد تاحالا زنی مثلش ندیدم 《جونگ کوک زنا رو سنگ میبینه》یهو از کنارم رد شد قلبم میتبید که یهو به خومثدم امدم گفتم
جونگ کوک : نههههههههههههههه من چم شده این امکان نداره به خودت بیا جئون
که یهو همه به من نگاه کردن فهمیدم داد زدم و با خودم گفتم خاک تو سرم همینجور که داشتم خاک میریختم تو صورتم یهو دیدم داره نگام میکنه وای خدای من اون واقعا خوشگله ولی جئون تو نباید عاشق بشی و باید خودتو حفظ کنی پس باهاش سرد رفتار کن ...
چطور بود؟؟؟😇😉🙃🫠💖💖
قلدر جذاب
♡ات♡
سلام من لی اتم ۱۸ سالمه مادر پدرمو تو ۱۲ سالگی گم کردم اگه دقیق بگم اونا منو گذاشتن یتیم خونه و غیبشون زد اونا به من قول دادن برمیگردن ولی برنگشتن ولی خب من هنوز امید دارم راستی بلخره مستقل شدم و امروز روز اول دبیرستانمه راستش همیشه دلم میخواست به این مدرسه برم و امروز یکی از بهترین روزای دنیاست و راستی دیروز خونه جدیدمو گرفتم الان خیلیی خوشحالم
○فردا صبح○
ات:وای خدا خیلی خوشحالممم دیشب اصلا چطوری خوابم برد.
پاشدم لباس فرم رو پوشیدم و تینا زدمو موهامو درسن کردم وای خدا هنوز باورم نمیشه ♡
♧جونگ کوک♧
یه روز عادی مثل همه ی روزا وای خدایا از مدرسه حالم بهم میخوره اه به خدمت کارا گفتم ماشینم رو آماده کنن تا به مدرسه برم منو تهیونگ و جیمین باهم زندگی میکنیم براس همیت سه تایی رفتیم مدرسه تو ماشین داشتم به این فک میکردم یه سال کوفتی دیگه شروع شد و من مجبورم به مدرسه برم از ماشین پیاده شدم تو حیاط مدرسه کلی دانش آموز بود خدا از جاهای شلوغ بدمم میاد همینجوری داشتم تو ذهنم قور میزدم که چشم به یه دختر خورد وای خدای من من چم شده چرا انقدر خوشگل بنظر میاد تاحالا زنی مثلش ندیدم 《جونگ کوک زنا رو سنگ میبینه》یهو از کنارم رد شد قلبم میتبید که یهو به خومثدم امدم گفتم
جونگ کوک : نههههههههههههههه من چم شده این امکان نداره به خودت بیا جئون
که یهو همه به من نگاه کردن فهمیدم داد زدم و با خودم گفتم خاک تو سرم همینجور که داشتم خاک میریختم تو صورتم یهو دیدم داره نگام میکنه وای خدای من اون واقعا خوشگله ولی جئون تو نباید عاشق بشی و باید خودتو حفظ کنی پس باهاش سرد رفتار کن ...
چطور بود؟؟؟😇😉🙃🫠💖💖
- ۴.۱k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط