فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۷
فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۷
دستمو گرفت رفتیم پایین دیدم تمام اعضا با زناشون امدن وقتی ما رفتیم پایین همه کل میکشیدن توی شک بودم که جیمین امد جلوم و زانو زد گفت ا.ت با من ازدواج میکنی من توی شک بودم همه منتظر جواب من بودن گفتم بله جیمین رو بغل کردم و وقت رقص بود با جیمین رفتیم رفتیم رقصیدیم و همه اعضا با زناشون دور منو جیمین میرقصیدن رقص تموم شد رفتیم برای شام شاممونو خوردیم همه رفتن منم رفتم توی اتاقم که لباسامو در بیارم نتونستم زیپ لباسمو باز کنم رفتم پیش جیمین و از اون خواستم که زیپمو باز کنه
جیمین:ا.ت امد توی اتاقم و ازم خواست زیپ لباسشو باز کنم منم اون کارو براش کردم و ا.ت از اتاقم رفت بیرون
ا.ت:رفتم توی اتاقم و لباسامو در اوردم و آرایشمو پاک کردم و یک دوش ۱۰ مینی گرفتم و رفتم که بخوابم جیمین در زد و امد توی اتاقم بهم گفت بیا پیش من بخواب گفتم نمیخوام
جیمین:یادته بهم قول دادی هرچی میگم بگی چشم وگرنه برات بد میشه
.......... پارت ۸ و 9 و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲توی کامنتائ
دستمو گرفت رفتیم پایین دیدم تمام اعضا با زناشون امدن وقتی ما رفتیم پایین همه کل میکشیدن توی شک بودم که جیمین امد جلوم و زانو زد گفت ا.ت با من ازدواج میکنی من توی شک بودم همه منتظر جواب من بودن گفتم بله جیمین رو بغل کردم و وقت رقص بود با جیمین رفتیم رفتیم رقصیدیم و همه اعضا با زناشون دور منو جیمین میرقصیدن رقص تموم شد رفتیم برای شام شاممونو خوردیم همه رفتن منم رفتم توی اتاقم که لباسامو در بیارم نتونستم زیپ لباسمو باز کنم رفتم پیش جیمین و از اون خواستم که زیپمو باز کنه
جیمین:ا.ت امد توی اتاقم و ازم خواست زیپ لباسشو باز کنم منم اون کارو براش کردم و ا.ت از اتاقم رفت بیرون
ا.ت:رفتم توی اتاقم و لباسامو در اوردم و آرایشمو پاک کردم و یک دوش ۱۰ مینی گرفتم و رفتم که بخوابم جیمین در زد و امد توی اتاقم بهم گفت بیا پیش من بخواب گفتم نمیخوام
جیمین:یادته بهم قول دادی هرچی میگم بگی چشم وگرنه برات بد میشه
.......... پارت ۸ و 9 و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲توی کامنتائ
۶۵۷
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.