فن فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۱۳
فن فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۱۳
صبح از خواب پاشدم رفتم صبحانه آماده کردم احساس دل درد داشتم حالت تهوع داشتم رفتم دستشویی (گلاب به روتون) آوردم بالا احساس بدی داشتم بهش توجه نکردم جیمین امد
جیمین:دیدم حالش مثل قبل نیست ازش پرسیدم چطوری
ا.ت:چیزیم نیست خیلی دل دردم و حالت تهوع دارم
صبحانه خوردیم امدم جمع کردم
جیمین:آماده شو بریم دکتر
ا.ت:باشه
رفتم بالا آماده شدم با جیمین رفتیم دکتر تمام دردامو بهش گفتم
دکتر:بیشتر این چیزایی که شما میگن علائم بارداری
ا.ت:واقعا
جیمین:از کجا باید کامل متوجه شد
دکتر:برین آزمایشگا آزمایش بدین بعدش متوجه میشین
ا.ت:ممنون
رفتیم آزمایشگا جیمین خیلی خوشحال بود آزمایش خون دادم بهمون گفتم ۳ روز دیگه جواب میاد رفتیم خونه لباسامو عوض کردم خواستم غذا بپزم جیمین نذاشت گفت خودم میپزم شروع کرد به پختن غذا منتظر غذا بودم روی کاناپه نشسته بودم که یک لحظه خواستم بیارم بالا که سریع رفتم دستشویی امدم رفتم اوردم بالا جیمین گفت چطوری گفتم خوبم برو حواست به غذا باشه نسوزه رفت غذا رو آورد خوردیم خسته بودم رفتم خوابیدم
پرش به ۳روز بعد
به جیمین زنگ زدن گفتن جواب آزمایش آمده سریع رفتیم آماده شدیم رفتیم ازمایشگاه جواب مثبت بود جیمین از خوشحالی نزدیک بود بپره توی هوا رفتیم خونه دیگه جیمین نمیزاشت دست به سیاه و سفید بزنم گفت نه برو استراحت کن نهار خوردیم رفتیم بالا خوابیدیم جیمین دست میزاشت روی دلم نوازشش میکرد ..........
صبح از خواب پاشدم رفتم صبحانه آماده کردم احساس دل درد داشتم حالت تهوع داشتم رفتم دستشویی (گلاب به روتون) آوردم بالا احساس بدی داشتم بهش توجه نکردم جیمین امد
جیمین:دیدم حالش مثل قبل نیست ازش پرسیدم چطوری
ا.ت:چیزیم نیست خیلی دل دردم و حالت تهوع دارم
صبحانه خوردیم امدم جمع کردم
جیمین:آماده شو بریم دکتر
ا.ت:باشه
رفتم بالا آماده شدم با جیمین رفتیم دکتر تمام دردامو بهش گفتم
دکتر:بیشتر این چیزایی که شما میگن علائم بارداری
ا.ت:واقعا
جیمین:از کجا باید کامل متوجه شد
دکتر:برین آزمایشگا آزمایش بدین بعدش متوجه میشین
ا.ت:ممنون
رفتیم آزمایشگا جیمین خیلی خوشحال بود آزمایش خون دادم بهمون گفتم ۳ روز دیگه جواب میاد رفتیم خونه لباسامو عوض کردم خواستم غذا بپزم جیمین نذاشت گفت خودم میپزم شروع کرد به پختن غذا منتظر غذا بودم روی کاناپه نشسته بودم که یک لحظه خواستم بیارم بالا که سریع رفتم دستشویی امدم رفتم اوردم بالا جیمین گفت چطوری گفتم خوبم برو حواست به غذا باشه نسوزه رفت غذا رو آورد خوردیم خسته بودم رفتم خوابیدم
پرش به ۳روز بعد
به جیمین زنگ زدن گفتن جواب آزمایش آمده سریع رفتیم آماده شدیم رفتیم ازمایشگاه جواب مثبت بود جیمین از خوشحالی نزدیک بود بپره توی هوا رفتیم خونه دیگه جیمین نمیزاشت دست به سیاه و سفید بزنم گفت نه برو استراحت کن نهار خوردیم رفتیم بالا خوابیدیم جیمین دست میزاشت روی دلم نوازشش میکرد ..........
۳۱۶
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.