❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
part ¹⁷
پرش زمانی به صبح ساعت ۶
×میسو پاشو
بیبی
خوشگلم پاشو بریم صبحانه
بیب
میسووو(داد)
+هان چیه چی شده کی مرده؟
×هیچی نشده پاشو دیر شد بریم سر کار
+مگ من سر کار میرم
×بله از امروز
+از فردا امروز من خستم
×تا سه میشمرم اگ پا نشی از کار خبری نیس تا آخر عمرت
+یاااا
×۱...
+کوک خب خستم
×۲...
+نمیخواممممم خوابم میاددد
×۳
*پاشد
×آفرین حالا هم پاشو بریم صبحانه بعد حاضر شیم بریم دارک وب
+باشه
پرش زمانی به دارک وب
ویو میسو
بالاخره بعد از ی ساعت رسیدیم با کوک از ماشین پیاده شدیم هم من هم کوک استایل دارک خفنی زده بودیم کوک انقد خفن هات جدی شده بود ک باورم نمیشد شوهرمه واییی چقد خوششانسم رفتیم توی دارک وب همه ی بادیگارد ها بهمون تعظیم کردن من فک میکردم ک الان همشون خیره میشن بهم ولی لابد از ترس جونگ کوک تا کمر خم شدن سوار آسانسور شدیم
+کوک
×(نگاه ترسناک)
+چیه چرا اونجوری نگام میکنی؟
×گفتم چی صدام میکنی سر کار؟(جدی و اخم)
+رئیس
×پس چرا میگی کوک
+خب تازه اولشه
×بار دیگ تکرار بشه تنبیه میشی(جدی اخم)
+باشه حالا لازم نیست انقد اخم کنی پیشونیت چروک میشه
×رسمی هم نباید حرف بزنی
+پس اینجا وقتی نه به اسم صدات میکنم و نه شوهرمی نه باهات رسمی حرف میزنم خوبه چونکه میتونم با هر پسری ک دلم میخواد گرم بگیرم
×تو غلط میکنی همچین کاری کنی(داد و اخم)
+باشه حالا ببخشید
×بابت این حرفت باید تنبیه شی
+خب راست میگم دیگ شوهرم نیستی ک تو کار
×(نگاه ترسناک)
+دیگ خفه شدم با اون نگاهاش هر کسی رو نگا کنه از ترس میمیره من به زور زنده موندم از آسانسور پیاده شدیم وارد سالنی شدیم ک سیاه بود و خییلی شیک و مجلسی بود بوی قهوه و تلخی میداد ک دور تا دور سالن پر بادیگارد های مسلح بود توی اون سالن ی اتاق بود ک اونجا هم هزار تا بادیگارد داشت کوک بعد از زدن هزار تا قفل وارد شدم منم پشت سرش رفتم
+خویه تنها جایی ک بادیگارد نداره همینجاس
×بیا بشین(جدی)
part ¹⁷
پرش زمانی به صبح ساعت ۶
×میسو پاشو
بیبی
خوشگلم پاشو بریم صبحانه
بیب
میسووو(داد)
+هان چیه چی شده کی مرده؟
×هیچی نشده پاشو دیر شد بریم سر کار
+مگ من سر کار میرم
×بله از امروز
+از فردا امروز من خستم
×تا سه میشمرم اگ پا نشی از کار خبری نیس تا آخر عمرت
+یاااا
×۱...
+کوک خب خستم
×۲...
+نمیخواممممم خوابم میاددد
×۳
*پاشد
×آفرین حالا هم پاشو بریم صبحانه بعد حاضر شیم بریم دارک وب
+باشه
پرش زمانی به دارک وب
ویو میسو
بالاخره بعد از ی ساعت رسیدیم با کوک از ماشین پیاده شدیم هم من هم کوک استایل دارک خفنی زده بودیم کوک انقد خفن هات جدی شده بود ک باورم نمیشد شوهرمه واییی چقد خوششانسم رفتیم توی دارک وب همه ی بادیگارد ها بهمون تعظیم کردن من فک میکردم ک الان همشون خیره میشن بهم ولی لابد از ترس جونگ کوک تا کمر خم شدن سوار آسانسور شدیم
+کوک
×(نگاه ترسناک)
+چیه چرا اونجوری نگام میکنی؟
×گفتم چی صدام میکنی سر کار؟(جدی و اخم)
+رئیس
×پس چرا میگی کوک
+خب تازه اولشه
×بار دیگ تکرار بشه تنبیه میشی(جدی اخم)
+باشه حالا لازم نیست انقد اخم کنی پیشونیت چروک میشه
×رسمی هم نباید حرف بزنی
+پس اینجا وقتی نه به اسم صدات میکنم و نه شوهرمی نه باهات رسمی حرف میزنم خوبه چونکه میتونم با هر پسری ک دلم میخواد گرم بگیرم
×تو غلط میکنی همچین کاری کنی(داد و اخم)
+باشه حالا ببخشید
×بابت این حرفت باید تنبیه شی
+خب راست میگم دیگ شوهرم نیستی ک تو کار
×(نگاه ترسناک)
+دیگ خفه شدم با اون نگاهاش هر کسی رو نگا کنه از ترس میمیره من به زور زنده موندم از آسانسور پیاده شدیم وارد سالنی شدیم ک سیاه بود و خییلی شیک و مجلسی بود بوی قهوه و تلخی میداد ک دور تا دور سالن پر بادیگارد های مسلح بود توی اون سالن ی اتاق بود ک اونجا هم هزار تا بادیگارد داشت کوک بعد از زدن هزار تا قفل وارد شدم منم پشت سرش رفتم
+خویه تنها جایی ک بادیگارد نداره همینجاس
×بیا بشین(جدی)
۳۶.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.