استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۸۸
تهیان : چطور نبود
یون وو : اینا منو مجبور میکند یا بمیرم با بمیرن
روبه گایا کرد
یون وو : تو اینجا چیکار میکنی
گایا : ربطی داره به شما چه
تهیان : بیخیال بچه ها
آقا کیم : حتما یه چیزی میخوان
آقا لی : نه دارن تلافی کاری که پسرتون کرد رو میکنه
تهیان : داداش من فقد عاشقش بود و نمیتونست دست رو دست بزاره
یون وو : تهیان درست میگه و همچنین پدر حرفه شما هم درسته
گایا : این چه ربطی داره آخه ما باید رو نجات مینو تمرکز کنیم
یونهی : خدا میدونه چقدر ترسيده
آقا کیم: پسرم کاره درستی کرده
آقا لی : این شما بودین که این دشمنی رو درست کردین
همه در حال جرو بحث بودن و تهیونگ در افکارش غرق شده بود
تهیونگ ... کانگ دا ایقدر باهوش نیست که اینجوری برام تله بزاره این کاره کسیه که از وجودم متنفره و از گرفتن مینو برایه کشتن من استفاده میکنه
از رو صندلی اش بلند شد و بدون هیچ حرفی راهی شد که یون وو تهیان به دنبال اش رفتن و همچینن گایا
تهیونگ میخواست سوار موتور اش شه که با داد یون وو ایستاد
یون وو : کجا میری
تهیونگ : بستنی میخورم
یون وو : درست حرف بزن
تهیان : داداش نقشه ای داری
تهیونگ یاد گایا اوفتاد روبه گایا کرد
تهیونگ: تو از کجا میدونستی که مینو اونجاست و چرا دنبالش میگردی
گایا : بابام مافیا هست و مقام اش را داده به من وقتی شنیدم رفیقم گم شده خواستم پیداش کنم
تهیونگ همان جوری که سوارموتور بود آروم گفت
تهیونگ : گوش بدین یکی جاسوسی ما رو میکنه و تهیان افراد رو جم کن برو عمارت کانگ دا و همه رو تحدید میکنی که مینو کجاست اکه کانگ دا مینو رو دزدیه بود همون جا معلوم میشه
یون وو. : پس یعنی دشمنه دیگی در کاره
تهیونگ. : درسته یون وو و گایا شما دوتا هرچی کارخونه به اسم چو گانگ دا هست رو میگردین
یون وو : با این
گایا : بی ادب این ... باید بگی خانم
یون وو : چه زیبا گفتی لیدی آخه من مردم چجوری این قدر زیبا حرف میزنی
تهیونگ : کافیه بریم دیگه
یون وو: تو کجا
تهیونگ. : میام شما برید
@Yonjin953
پارت ۸۸
تهیان : چطور نبود
یون وو : اینا منو مجبور میکند یا بمیرم با بمیرن
روبه گایا کرد
یون وو : تو اینجا چیکار میکنی
گایا : ربطی داره به شما چه
تهیان : بیخیال بچه ها
آقا کیم : حتما یه چیزی میخوان
آقا لی : نه دارن تلافی کاری که پسرتون کرد رو میکنه
تهیان : داداش من فقد عاشقش بود و نمیتونست دست رو دست بزاره
یون وو : تهیان درست میگه و همچنین پدر حرفه شما هم درسته
گایا : این چه ربطی داره آخه ما باید رو نجات مینو تمرکز کنیم
یونهی : خدا میدونه چقدر ترسيده
آقا کیم: پسرم کاره درستی کرده
آقا لی : این شما بودین که این دشمنی رو درست کردین
همه در حال جرو بحث بودن و تهیونگ در افکارش غرق شده بود
تهیونگ ... کانگ دا ایقدر باهوش نیست که اینجوری برام تله بزاره این کاره کسیه که از وجودم متنفره و از گرفتن مینو برایه کشتن من استفاده میکنه
از رو صندلی اش بلند شد و بدون هیچ حرفی راهی شد که یون وو تهیان به دنبال اش رفتن و همچینن گایا
تهیونگ میخواست سوار موتور اش شه که با داد یون وو ایستاد
یون وو : کجا میری
تهیونگ : بستنی میخورم
یون وو : درست حرف بزن
تهیان : داداش نقشه ای داری
تهیونگ یاد گایا اوفتاد روبه گایا کرد
تهیونگ: تو از کجا میدونستی که مینو اونجاست و چرا دنبالش میگردی
گایا : بابام مافیا هست و مقام اش را داده به من وقتی شنیدم رفیقم گم شده خواستم پیداش کنم
تهیونگ همان جوری که سوارموتور بود آروم گفت
تهیونگ : گوش بدین یکی جاسوسی ما رو میکنه و تهیان افراد رو جم کن برو عمارت کانگ دا و همه رو تحدید میکنی که مینو کجاست اکه کانگ دا مینو رو دزدیه بود همون جا معلوم میشه
یون وو. : پس یعنی دشمنه دیگی در کاره
تهیونگ. : درسته یون وو و گایا شما دوتا هرچی کارخونه به اسم چو گانگ دا هست رو میگردین
یون وو : با این
گایا : بی ادب این ... باید بگی خانم
یون وو : چه زیبا گفتی لیدی آخه من مردم چجوری این قدر زیبا حرف میزنی
تهیونگ : کافیه بریم دیگه
یون وو: تو کجا
تهیونگ. : میام شما برید
@Yonjin953
- ۱۵.۶k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط