استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۹۰
و هیچ خبری از مینو نبود تهیونگ هنوز هم به دنبالش میگشت ولیخبری از مینو نبود تهیونگ هنوز هم اومید داشت میدونست که حال مینو خوب بود و همان جوری خونسرد بود این باعث شده بود که اطرافیان اش نگران اش بشه خوردن غذا را کنار گذاشته بود و خواب را هم ترک کرده بود شب و روز کارش شده بود پیدا کردن مینو
و اصلا جا نزده بود برایه اینکه راجب یونهی و تهیان حرف های مسخره نزنن عقد کرده بودن ولی جشن نگرفته بودن ...
یعنی مینو کجا بود برایه تهیونگ این سوال بود مینو کجاست؟
از موتور پیاده شد و سمته اتاق کارش میرفت که تهیان کنار اش هم قدم شد
تهیان : هنوز خبری نیست
تهیونگ : نه
تهیان : همه دارن میگردن ولی هیچ خبری نیست یون وو و گایا اینا هم دنبالش میگردن ولی..
تهیونگ با همان سکوت اش وارد اتاق کارش شد تهیان هم وارد اتاق شد و تهیونگ به سمته صندلی اش رفت نشست
تهیان : داداش برو خونه یه دوشی بگیر کمی بخواب سره حال شی
تهیونگ : نمیخواد
زود تماس را وصل کرد و گفت
تهیونگ : الو میشنوی ...... چی شده اون منطقه رو هم گشتین
تهیونگ باز با نفس کلافه ای گفت
تهیونگ : باشه ولی شما برد سمته منطقه بعدی
تماس را به پایان رسوند و از رو صندلی بلند شد تهیان سمت اش رفت و جلو اش ایستاد
تهیان : داداش با خودت چیکار کردی ترو خدا خواهش میکنم ازت برو یه دوش بگیر و لباس هات رو عوض کن کمی بخواب باشه
تهیونگ : بیایین نیست
باز هم میخواست بره که تیهان گفت
تهیان : قول میدم که اگه حرفی شد یا خبری اومد بهت میگم باشه قول میدم تو برو کمی استراحت کن خواهش میکنم ببیم رومو زمین ننداز میدونم که نگران مینو هستی و میدونم دلت براش خیلی تنگ شده هر چی باشه اون عشق بود همسرت بود
تهیونگ خنده تلخی کرد و بغضش را تو گلو اش گذاشته گفت
تهیونگ : آخرین بار باهاش دعوا کردم تهیان
تهیان برادرش را در اغوش اش گرفت
تهیان : دلت براش خیلی تنگ شده یا باید بگم این اذاب وجدان دیونه کرده اینکه آخرین بار باهاش دعوا کردی
تهیونگ : هر دو
تهیان : برو خونه و دوش بگیر کمی بخواب شاید اگر بیدار شی خبری از مینو بشه
تهیونگ سرس تکون داد و از اتاق خارج شد
@Yonjin953
پارت ۹۰
و هیچ خبری از مینو نبود تهیونگ هنوز هم به دنبالش میگشت ولیخبری از مینو نبود تهیونگ هنوز هم اومید داشت میدونست که حال مینو خوب بود و همان جوری خونسرد بود این باعث شده بود که اطرافیان اش نگران اش بشه خوردن غذا را کنار گذاشته بود و خواب را هم ترک کرده بود شب و روز کارش شده بود پیدا کردن مینو
و اصلا جا نزده بود برایه اینکه راجب یونهی و تهیان حرف های مسخره نزنن عقد کرده بودن ولی جشن نگرفته بودن ...
یعنی مینو کجا بود برایه تهیونگ این سوال بود مینو کجاست؟
از موتور پیاده شد و سمته اتاق کارش میرفت که تهیان کنار اش هم قدم شد
تهیان : هنوز خبری نیست
تهیونگ : نه
تهیان : همه دارن میگردن ولی هیچ خبری نیست یون وو و گایا اینا هم دنبالش میگردن ولی..
تهیونگ با همان سکوت اش وارد اتاق کارش شد تهیان هم وارد اتاق شد و تهیونگ به سمته صندلی اش رفت نشست
تهیان : داداش برو خونه یه دوشی بگیر کمی بخواب سره حال شی
تهیونگ : نمیخواد
زود تماس را وصل کرد و گفت
تهیونگ : الو میشنوی ...... چی شده اون منطقه رو هم گشتین
تهیونگ باز با نفس کلافه ای گفت
تهیونگ : باشه ولی شما برد سمته منطقه بعدی
تماس را به پایان رسوند و از رو صندلی بلند شد تهیان سمت اش رفت و جلو اش ایستاد
تهیان : داداش با خودت چیکار کردی ترو خدا خواهش میکنم ازت برو یه دوش بگیر و لباس هات رو عوض کن کمی بخواب باشه
تهیونگ : بیایین نیست
باز هم میخواست بره که تیهان گفت
تهیان : قول میدم که اگه حرفی شد یا خبری اومد بهت میگم باشه قول میدم تو برو کمی استراحت کن خواهش میکنم ببیم رومو زمین ننداز میدونم که نگران مینو هستی و میدونم دلت براش خیلی تنگ شده هر چی باشه اون عشق بود همسرت بود
تهیونگ خنده تلخی کرد و بغضش را تو گلو اش گذاشته گفت
تهیونگ : آخرین بار باهاش دعوا کردم تهیان
تهیان برادرش را در اغوش اش گرفت
تهیان : دلت براش خیلی تنگ شده یا باید بگم این اذاب وجدان دیونه کرده اینکه آخرین بار باهاش دعوا کردی
تهیونگ : هر دو
تهیان : برو خونه و دوش بگیر کمی بخواب شاید اگر بیدار شی خبری از مینو بشه
تهیونگ سرس تکون داد و از اتاق خارج شد
@Yonjin953
- ۱۳.۵k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط