استاد کیمفصل
استاد کیم(فصل۲ )
پارت ۸۷
ماشه خود به خود کشیده شد و کلوله شلیک شد سمته تهیونگ و سپری جلو تهیونگ گرفته شد و تهیونگ شوکه به صاحبه اون سپر نگاه کرد
گایا : هوی ارباب پاشو بینم
تهیونگ با پوشش گایا شوکه نگاه اش میکرد که گایا باز هم با داد گفت
گایا: پاشو بینم استاد دیگه
تهیونگ بلند شد و گایا با دست اش در را باز نگهداشت و تهیونگ زود بلند شد و وارده اتاق شد گایا زود تیکه میله ای رو گذاشت به در تا بسته نشه
تهیونگ نگاهی زود به اتاق انداخت هیچ اسری از مینو نبود چشم هایش را بست و نفس عميقی کشید
تهیونگ. : اینجا هم نیست
گایا : اشتباه نکنید استاد
گایا سمته صندلی رفت و تیکه پارچه خ*ونی به رنگ سبز را برداشت
گایا : این چیه
تهیونگ: بدش به من
تهیونگ تیکه پارچه را برداشت
تهیونگ : این لباس مینو هستش اون شب این لباس رو پوشیده بود
گایا : پس یعنی ... اینجا بود
تهیونگ : ح*رومزاده ها
با عصبانیت از اتاق خارج شد گایا هم به دنیال اش میرفت
تهیونگ : اینجا چیکار میکنی این چیه پوشیدی
گایا: خوب استاد من جانشین پدرم هستم
تهیونگ : پس شما هم مافیا هستی
گایا : درسته
از کار خونه خارج شدن و تهیونگ روبه افرادش کرد
تهیونگ : اینجا بودن ولی ...
مردمک چشم اش به پایین چرخید و دستبند مینو را رو زمین دید و زود خم شد برداشت
گایا : استاد چی شده
تهیونگ : دستبنده مینو .... اینجا
گایا : پس حتما اینجا بودن استاد ناراحت نب....
تهیونگ : ناراحت نیستم زود پاشید بریم
همه سوار ماشین ها شدن تهیونگ روبه گایا کرد
تهیونگ : زود بیا دفترم
گایا : چشم
تهیونگ سوار موتور اش شد و با بالا ترین سرعت سمته دفترش رفت
یک ساعتی تو راه بود که بلاخره رسید دفترش یون وو و تهیان یونهی اونجا بودن همچنین آقا کیم و آقا لی
تهیونگ با عتماد به نفس وارد اتاق شد و با عجله گفت
تهیونگ : نبود .... اونجا هم نبود
رو صندلی نشست و گایا هم نشست
پارت ۸۷
ماشه خود به خود کشیده شد و کلوله شلیک شد سمته تهیونگ و سپری جلو تهیونگ گرفته شد و تهیونگ شوکه به صاحبه اون سپر نگاه کرد
گایا : هوی ارباب پاشو بینم
تهیونگ با پوشش گایا شوکه نگاه اش میکرد که گایا باز هم با داد گفت
گایا: پاشو بینم استاد دیگه
تهیونگ بلند شد و گایا با دست اش در را باز نگهداشت و تهیونگ زود بلند شد و وارده اتاق شد گایا زود تیکه میله ای رو گذاشت به در تا بسته نشه
تهیونگ نگاهی زود به اتاق انداخت هیچ اسری از مینو نبود چشم هایش را بست و نفس عميقی کشید
تهیونگ. : اینجا هم نیست
گایا : اشتباه نکنید استاد
گایا سمته صندلی رفت و تیکه پارچه خ*ونی به رنگ سبز را برداشت
گایا : این چیه
تهیونگ: بدش به من
تهیونگ تیکه پارچه را برداشت
تهیونگ : این لباس مینو هستش اون شب این لباس رو پوشیده بود
گایا : پس یعنی ... اینجا بود
تهیونگ : ح*رومزاده ها
با عصبانیت از اتاق خارج شد گایا هم به دنیال اش میرفت
تهیونگ : اینجا چیکار میکنی این چیه پوشیدی
گایا: خوب استاد من جانشین پدرم هستم
تهیونگ : پس شما هم مافیا هستی
گایا : درسته
از کار خونه خارج شدن و تهیونگ روبه افرادش کرد
تهیونگ : اینجا بودن ولی ...
مردمک چشم اش به پایین چرخید و دستبند مینو را رو زمین دید و زود خم شد برداشت
گایا : استاد چی شده
تهیونگ : دستبنده مینو .... اینجا
گایا : پس حتما اینجا بودن استاد ناراحت نب....
تهیونگ : ناراحت نیستم زود پاشید بریم
همه سوار ماشین ها شدن تهیونگ روبه گایا کرد
تهیونگ : زود بیا دفترم
گایا : چشم
تهیونگ سوار موتور اش شد و با بالا ترین سرعت سمته دفترش رفت
یک ساعتی تو راه بود که بلاخره رسید دفترش یون وو و تهیان یونهی اونجا بودن همچنین آقا کیم و آقا لی
تهیونگ با عتماد به نفس وارد اتاق شد و با عجله گفت
تهیونگ : نبود .... اونجا هم نبود
رو صندلی نشست و گایا هم نشست
- ۱۵.۱k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط