ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق

ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق
جز محنت و غم نیستی ، اما خوشی ای عشق

این شوری و شیرینی من خود ز لب توست
صد بار مرا می پزی و می چشی ای عشق

چون زر همه در حسرت مس گشتنم امروز
تا باز تو دستی به سر من می کشی ای عشق

دین و دل و حسن و هنر و دولت و دانش
چندان که نگه می کنمت هر ششی ای عشق

رخساره ی مردان نگر آراسته ی خون
هنگامه ی حسن است چرا خامشی ای عشق

آواز خوشت بوی دل سوخته دارد
پیداست که مرغ چمن آتش ای عشق

بگذار که چون سایه هنوزت بگدازند
از بوته ی ایام چه غم ؟ بی غشی ای عشق
#امیر_هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۱)

تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسند #نزار_قبانی

چشمهایت را می بوسممی دانم، هیچ کسهیچ گاه در هیچ لحظه ای از آ...

بگذار برایت چای بریزم...آیا گفتم که دوستت دارم؟آیا گفتم که م...

بگذار برای خواندن این ترانه " فریاد باشم"دنیا آنطور نمانداین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط