بگذار برای خواندن این ترانه " فریاد باشم"
بگذار برای خواندن این ترانه " فریاد باشم"
دنیا آنطور نماند
اینطور هم نمی ماند!
غمگین ترین اتفاق جهان گم شدن ارثیه های عاطفی من است!
آن شهر مهربان
آنها که شانه به شانه بودند
آن یادگاری ها
آن چراغ نفتی
که گفتند نفتش رایگان است،
آن سفره که بوی قلیه ماهی می داد
آن بندر که هوایش همیشه شرجی بود
همه را گم کرده ام
ارثیه های عاطفی من کو؟
آن میراث پدری
آن جا نماز مادری
آن امام زاده که مراد می داد!
آن مردم خوب با دل های صاف
نگو همه را باد با خود برد!
ارثیه های عاطفی من کو؟
هنوز بهار نشده بود
پرستو ها به عشق خلیج
بر می گشتند!
خلیجی که مال ما بود
ماهی ها و نهنگ هایش
کشتی های عبوری اش!
حتی صیادان و جاشو هایش
ننه سلیم و اسکله هایش!
کجای این دیار خسته کش به آرامش می رسم؟
به هوشی یا که مست؟
چرا این شب اینقدر تاریک است
نوری که در دریا سو سو می زد کو!؟
با تصویری خیالی از فردای بهتر
با تصور هایی که همه باطل بودند
ما را به خاک سیاه نشاندید
ای لعنت و نفرین بر شما!
تمام ارثیه های عاطفی من دزیده شده!
حالا مانند شب زده ها
به رویایی تاریخ دل بستم
تاریخی که نشان نمی دهد
تاریخی که در هاله ای از ابهام است
زمان آزادی نامعلوم،
آن همه شوق دویدن کو؟
آن قاضی با تروازی عدل
آن رهبر راه بلد
آن دختران عاشق
ای وای.....
ارثیه عاطفی من کو؟
من را به حال خودم رها نکن!
می خواهم بخوانم بغض امانم نمی دهد!
منی که از رود شهرمان می ترسیدم
چطور اینجا دل به دریا بزنم!؟
من به این ناخدا ایمان ندارم دیگر!
نماز من تویی
قبله ام رو به جنگل وحشی
نیاز را در خودم کشته ام
که دوستت نداشته باشم
و
دوستم نداشته باشی!
من تردید دارم
که دوباره عاشق شویم
بعد از آن ارثیه های عاطفی
من آخرین نفر از این قبیله مهربانم!
آهای دخترک عاشق
عشق تو کو؟
ارثیه های عاطفی من کو؟
ننگ بر این سارقان،
که نمی خواهند من و تو "ما" شویم
#آنارشیست_سیال #فرشاد_فرخزاد #ارثیه_های_عاطفی_من #عاشقانه_های_غمگین
دنیا آنطور نماند
اینطور هم نمی ماند!
غمگین ترین اتفاق جهان گم شدن ارثیه های عاطفی من است!
آن شهر مهربان
آنها که شانه به شانه بودند
آن یادگاری ها
آن چراغ نفتی
که گفتند نفتش رایگان است،
آن سفره که بوی قلیه ماهی می داد
آن بندر که هوایش همیشه شرجی بود
همه را گم کرده ام
ارثیه های عاطفی من کو؟
آن میراث پدری
آن جا نماز مادری
آن امام زاده که مراد می داد!
آن مردم خوب با دل های صاف
نگو همه را باد با خود برد!
ارثیه های عاطفی من کو؟
هنوز بهار نشده بود
پرستو ها به عشق خلیج
بر می گشتند!
خلیجی که مال ما بود
ماهی ها و نهنگ هایش
کشتی های عبوری اش!
حتی صیادان و جاشو هایش
ننه سلیم و اسکله هایش!
کجای این دیار خسته کش به آرامش می رسم؟
به هوشی یا که مست؟
چرا این شب اینقدر تاریک است
نوری که در دریا سو سو می زد کو!؟
با تصویری خیالی از فردای بهتر
با تصور هایی که همه باطل بودند
ما را به خاک سیاه نشاندید
ای لعنت و نفرین بر شما!
تمام ارثیه های عاطفی من دزیده شده!
حالا مانند شب زده ها
به رویایی تاریخ دل بستم
تاریخی که نشان نمی دهد
تاریخی که در هاله ای از ابهام است
زمان آزادی نامعلوم،
آن همه شوق دویدن کو؟
آن قاضی با تروازی عدل
آن رهبر راه بلد
آن دختران عاشق
ای وای.....
ارثیه عاطفی من کو؟
من را به حال خودم رها نکن!
می خواهم بخوانم بغض امانم نمی دهد!
منی که از رود شهرمان می ترسیدم
چطور اینجا دل به دریا بزنم!؟
من به این ناخدا ایمان ندارم دیگر!
نماز من تویی
قبله ام رو به جنگل وحشی
نیاز را در خودم کشته ام
که دوستت نداشته باشم
و
دوستم نداشته باشی!
من تردید دارم
که دوباره عاشق شویم
بعد از آن ارثیه های عاطفی
من آخرین نفر از این قبیله مهربانم!
آهای دخترک عاشق
عشق تو کو؟
ارثیه های عاطفی من کو؟
ننگ بر این سارقان،
که نمی خواهند من و تو "ما" شویم
#آنارشیست_سیال #فرشاد_فرخزاد #ارثیه_های_عاطفی_من #عاشقانه_های_غمگین
۸.۰k
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.