باید امشب بروم

باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ...

سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۳)

#ادبیات_جهان#جنگﺷﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻣﺶﭼﻨﺪ ﺷﺎﺗﯽ ﻫﻢ ﻣﻬ...

لعنت به پنج شنبه و دستان بسته اشنفرین بر آن سکوت به عالم نشس...

داشت برای معشوقه اش می نوشت ..." عزیزممنتظرم باش،و به کودکی ...

عشق رقصیـכن به ساز ڪسے نیست! یڪ رقص כو نفره است گاهی... گامے...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_246+جوابی نشنیدم! همه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط