𝓟𝓪𝓻𝓽 23 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 23 🥺🤍🖇️
بازم خواستم دستمو بکشم ولی نزاشت
مرت : چرا بهم یه فرصت نمیدی چرا؟
ا/ت : من....
مرت : تو چی؟
ا/ت : من یکی دیگرو دوست دارم
دیگه باید بهش میگفتم جا خورده بود از چهرش میشد فهمید
مرت : ک کیو؟
دستمو از دستش کشیدم
ا/ت : من باید برم
پاشدم ولی شونه هامو گرفت و چسبوندم به دیوار
مرت : گفتم اون کیه ( با داد )
ا/ت : چرا برات مهمه
مرت : واقعا نمیدونی؟ یا نمیخوای بفهمی
ا/ت : تمومش کن
مرت : فکر کردی من ازت دست میکشم؟
پوزخند زد
مرت : نه اشتباه فکر میکنی اون شخص هر کسی هست نمیتونی باهاش باشی من نمیزارم
ا/ت : مثلا میخوای چیکار کنی هوم؟
مرت : حالا میبینی
با قدمای بلند ازم دور شد و رفت بیرون صدای کوبیده شدن در ورودی اومد چشمامو بستم و نشستم
ا/ت : لعنت به روزی که وارد این عمارت شدم
سرمو بلند کردم آجوما رو دیدم
ا/ت : آجوما
آجوما : دخترم اگه کارت تموم شده میتونی بری فردا دوباره بیای
سرمو به معنی باشه تکون دادم
پاشدم رفتم سمت اتاقم درو باز کردم و رفتم داخل یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم و بعد از عوض کردن لباسام خودمو پرت کردم رو تخت و خوابیدم
.................
جانگکوک ویو
صبح با سردرد بدی چشمامو باز کردم سرمو با دستام گرفتم تا حالا همچین سردردی نداشتم آجوما رو صدا زدم
جانگکوک : آجوما( با داد ) آجوما تروخدا بیا
طولی نکشید که در باز شد نگاه کردم آجوما بود
آجوما : پسرم چیشده
جانگکوک : آجوما سرم خیلی درد میکنه
آجوما : بخاطر دیشبه من بهت گفتم نرو بار گوش نکردی
جانگکوک : آجوما یه کاری کن
آجوما : وایسا الان میام
رفتش اوففف خیلی سرم درد میکرد پاشدم رفتم پایین پایین پله ها که رسیدم آجوما اومد جلوم
آجوما : بیا اینو بخور خوب میشی
یه لیوان دستش بود گرفتم و خوردمش تلخ بود ولی برام مهم نبود سرم واقعا درد میکرد
آجوما : بیا بشین
بازومو گرفت و بردم توی سالن روی مبلا نشستم سرم کم کم داشت خوب میشد
آجوما : بهتر شدی؟
جانگکوک : آره آجوما ممنونم
آجوما : پس من برم
جانگکوک : برو آجوما
رفتش تکیه دادم به مبل چشمم خورد به میز ا/ت بود داشت میزو میچید که آجوما صداش زد
آجوما : ا/ت کجایی بیا اینجا
رفت تو آشپزخونه
هیچی از دیشب یادم نمیاد نمیدونم چیشد فقط یادمه تو بار بودم خیلی مست بودم دیگه چیزی یادم نمیاد
درو زدن پاشدم رفتم تا باز کنم ا/تن داشت میرفت تا باز کنه
جانگکوک : نمیخواد خودم باز میکنم
سرشو به معنی باشه تکون داد و رفت درو باز کردم مرت بود
جانگکوک : سلام مرت
مرت : سلام خوبی؟
جانگکوک : خوبم بیا تو
اومدش تو
مرت : چخبر
جانگکوک : دیشب رفتم بار مست کردم خبر خوبی ندارم
مرت : میدونم خودم اومدم اوردمت
جانگکوک : ت تو منو اوردی؟ از کجا میدونستی
مرت : گارسون بهم زنگ زد
جانگکوک : ازت ممنونم
مرت : این چه حرفیه
جانگکوک : بیا بشین صبحونه رو چیدن
مرت : باشه
ا/ت اومد جلومون
ا/ت : کتتونو بدید به من
کتو داد بهش بهش زل زده بود چرا اینجوری بهش نگاه میکرد
جانگکوک : بیا بریم
به خودش اومد
مرت : بریم
رفتیم سر میز و نشستیم
بازم خواستم دستمو بکشم ولی نزاشت
مرت : چرا بهم یه فرصت نمیدی چرا؟
ا/ت : من....
مرت : تو چی؟
ا/ت : من یکی دیگرو دوست دارم
دیگه باید بهش میگفتم جا خورده بود از چهرش میشد فهمید
مرت : ک کیو؟
دستمو از دستش کشیدم
ا/ت : من باید برم
پاشدم ولی شونه هامو گرفت و چسبوندم به دیوار
مرت : گفتم اون کیه ( با داد )
ا/ت : چرا برات مهمه
مرت : واقعا نمیدونی؟ یا نمیخوای بفهمی
ا/ت : تمومش کن
مرت : فکر کردی من ازت دست میکشم؟
پوزخند زد
مرت : نه اشتباه فکر میکنی اون شخص هر کسی هست نمیتونی باهاش باشی من نمیزارم
ا/ت : مثلا میخوای چیکار کنی هوم؟
مرت : حالا میبینی
با قدمای بلند ازم دور شد و رفت بیرون صدای کوبیده شدن در ورودی اومد چشمامو بستم و نشستم
ا/ت : لعنت به روزی که وارد این عمارت شدم
سرمو بلند کردم آجوما رو دیدم
ا/ت : آجوما
آجوما : دخترم اگه کارت تموم شده میتونی بری فردا دوباره بیای
سرمو به معنی باشه تکون دادم
پاشدم رفتم سمت اتاقم درو باز کردم و رفتم داخل یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم و بعد از عوض کردن لباسام خودمو پرت کردم رو تخت و خوابیدم
.................
جانگکوک ویو
صبح با سردرد بدی چشمامو باز کردم سرمو با دستام گرفتم تا حالا همچین سردردی نداشتم آجوما رو صدا زدم
جانگکوک : آجوما( با داد ) آجوما تروخدا بیا
طولی نکشید که در باز شد نگاه کردم آجوما بود
آجوما : پسرم چیشده
جانگکوک : آجوما سرم خیلی درد میکنه
آجوما : بخاطر دیشبه من بهت گفتم نرو بار گوش نکردی
جانگکوک : آجوما یه کاری کن
آجوما : وایسا الان میام
رفتش اوففف خیلی سرم درد میکرد پاشدم رفتم پایین پایین پله ها که رسیدم آجوما اومد جلوم
آجوما : بیا اینو بخور خوب میشی
یه لیوان دستش بود گرفتم و خوردمش تلخ بود ولی برام مهم نبود سرم واقعا درد میکرد
آجوما : بیا بشین
بازومو گرفت و بردم توی سالن روی مبلا نشستم سرم کم کم داشت خوب میشد
آجوما : بهتر شدی؟
جانگکوک : آره آجوما ممنونم
آجوما : پس من برم
جانگکوک : برو آجوما
رفتش تکیه دادم به مبل چشمم خورد به میز ا/ت بود داشت میزو میچید که آجوما صداش زد
آجوما : ا/ت کجایی بیا اینجا
رفت تو آشپزخونه
هیچی از دیشب یادم نمیاد نمیدونم چیشد فقط یادمه تو بار بودم خیلی مست بودم دیگه چیزی یادم نمیاد
درو زدن پاشدم رفتم تا باز کنم ا/تن داشت میرفت تا باز کنه
جانگکوک : نمیخواد خودم باز میکنم
سرشو به معنی باشه تکون داد و رفت درو باز کردم مرت بود
جانگکوک : سلام مرت
مرت : سلام خوبی؟
جانگکوک : خوبم بیا تو
اومدش تو
مرت : چخبر
جانگکوک : دیشب رفتم بار مست کردم خبر خوبی ندارم
مرت : میدونم خودم اومدم اوردمت
جانگکوک : ت تو منو اوردی؟ از کجا میدونستی
مرت : گارسون بهم زنگ زد
جانگکوک : ازت ممنونم
مرت : این چه حرفیه
جانگکوک : بیا بشین صبحونه رو چیدن
مرت : باشه
ا/ت اومد جلومون
ا/ت : کتتونو بدید به من
کتو داد بهش بهش زل زده بود چرا اینجوری بهش نگاه میکرد
جانگکوک : بیا بریم
به خودش اومد
مرت : بریم
رفتیم سر میز و نشستیم
۹۷.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.