رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
part ⁴⁷
ویو جه هوآ:
داشتم از پشت شیشه ی حموم دیدش میزدم ک یکدفعه نفهمیدم چی شد..... پام شل شد و افتادم.... اخه پا الان چ وقت شل شدن بوددددد.... بلند شدم و از پشت شیشه نگا کردم داشت میومد شمت در.. بدو بدو سمت در حرکت کردم.... خواستم در رو باز کنم ک صداش در اومد اح اح.... بدون توجه بدو بدو ب سمت مبل رفتم و مجله ی روی میز عسلی کنار مبل رو برداشتم و چشممو توش فرو بردم ک یونگی اومد...
ویو یونگی:
داشتم حموم میکردم ک یکدفعه صدای عجیبی از پشت در اومد.... صدای افتادن کسی بود... اما یعنی کی میتونست باشه؟
مطمعنن جه هوآ نبود من میدونم اون الان نشسته داره فیلم میبینه..... حولمو برداشتم و پوشیدمش.... رفتم سمت در... بازش کردم اما کسی نبود.... نگاهم ب در ورودی اتاق افتاد.... انگاری بیشتر باز شده بود.... رفتم سمتش بازم کسی نبود.... عجیبه صدای تلویزیونم نمیومد بدو بدو رفتم از پله ها پایین دیدم جه هوآ داشت مجله میخوند... جلوش وایستادم.... ب مجله ک دقت کردم دیدم برعکسه.... دست ب سینه وایستادم
✓ جه هوآ
♡عا اومدین... کی؟ من متوجه نشدم
داشت نفس نفس میزد
عااای دختر خداااا پس نگو ایشون بودن
✓ تو کسیو ندیدی بیاد تو اتاقم؟
♡ ا ا ا تاق؟
یدونه از ابروهامو بالا بردم و بهش نگاه کردم
♡عاها... من... راستش... اومدم ی چی بردارم... بله
✓عوو... ولی شما احیانن کسیو دید نمیزدی؟
♡ ن ن ن متاسفانه
✓ یااااا متاسفانه چیه.... یعنی خوشت میاد دید بزنی؟
♡اصلا
✓عووو عجبب... جالب شد *لبخند*
✓پس مـ......
داشتم حرف میزدم صدای قار و صور شکمش اومد
♡*خجالت*
✓*خندیدن*بزار برم لباسمو بپوشم شام بخوریم
♡عوو
رفتم از توی کشوی میز تلویزیون فلش رو برداشتم و ی فیلم (حالا با عشق تمیز کن) رو گذاشتم
و رفتم بالا تا لباسامو بپوشم
part ⁴⁷
ویو جه هوآ:
داشتم از پشت شیشه ی حموم دیدش میزدم ک یکدفعه نفهمیدم چی شد..... پام شل شد و افتادم.... اخه پا الان چ وقت شل شدن بوددددد.... بلند شدم و از پشت شیشه نگا کردم داشت میومد شمت در.. بدو بدو سمت در حرکت کردم.... خواستم در رو باز کنم ک صداش در اومد اح اح.... بدون توجه بدو بدو ب سمت مبل رفتم و مجله ی روی میز عسلی کنار مبل رو برداشتم و چشممو توش فرو بردم ک یونگی اومد...
ویو یونگی:
داشتم حموم میکردم ک یکدفعه صدای عجیبی از پشت در اومد.... صدای افتادن کسی بود... اما یعنی کی میتونست باشه؟
مطمعنن جه هوآ نبود من میدونم اون الان نشسته داره فیلم میبینه..... حولمو برداشتم و پوشیدمش.... رفتم سمت در... بازش کردم اما کسی نبود.... نگاهم ب در ورودی اتاق افتاد.... انگاری بیشتر باز شده بود.... رفتم سمتش بازم کسی نبود.... عجیبه صدای تلویزیونم نمیومد بدو بدو رفتم از پله ها پایین دیدم جه هوآ داشت مجله میخوند... جلوش وایستادم.... ب مجله ک دقت کردم دیدم برعکسه.... دست ب سینه وایستادم
✓ جه هوآ
♡عا اومدین... کی؟ من متوجه نشدم
داشت نفس نفس میزد
عااای دختر خداااا پس نگو ایشون بودن
✓ تو کسیو ندیدی بیاد تو اتاقم؟
♡ ا ا ا تاق؟
یدونه از ابروهامو بالا بردم و بهش نگاه کردم
♡عاها... من... راستش... اومدم ی چی بردارم... بله
✓عوو... ولی شما احیانن کسیو دید نمیزدی؟
♡ ن ن ن متاسفانه
✓ یااااا متاسفانه چیه.... یعنی خوشت میاد دید بزنی؟
♡اصلا
✓عووو عجبب... جالب شد *لبخند*
✓پس مـ......
داشتم حرف میزدم صدای قار و صور شکمش اومد
♡*خجالت*
✓*خندیدن*بزار برم لباسمو بپوشم شام بخوریم
♡عوو
رفتم از توی کشوی میز تلویزیون فلش رو برداشتم و ی فیلم (حالا با عشق تمیز کن) رو گذاشتم
و رفتم بالا تا لباسامو بپوشم
۶.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.