پارت۱۴(اصلا حوصله نوشتن اینو نداشتم😂🙂)
پارت۱۴(اصلا حوصله نوشتن اینو نداشتم😂🙂)
ا/ت چیزی نمیگه چون میدونه اگر لج بکنه مانیانا نمیاد ....
ا/ت:اوک هر وقت بیدار شد بگو بیاد کارش دارم و ...... ازش دور شو 😒
یانگ سو :باشه چرا تو امروز اینجوری شدی ؟
ا/ت چیزی نمیگه و میره توی اتاق خودش و شروع میکنه به بهم زدن کمدش تا یه لباس خوب پیدا کنه ......(دیگه میدونید اتاق قرار چه وضعی بشه 😂)
بلخرع لباسش رو انتخاب میکنه و میزارش بیرون تا صبح بپوشش......
(خب فکر کنم گروه دارک نس رو فراموش کردین😂)
لی نو روبه خدمتکار
لی نو :رئیس کجاست ؟
خدمتکار : توی اتاقشون
لی نو میره سمت اتاق بنگ چان
در میزنه و میره تو
لی نو :انجامش دادم فردا میاد سر قرار
بنگ چان :مگه نگفتم دخالت نکن ؟جونگین کارش رو بلده؟
لی نو : باشه جایی تشکرته؟
بنگ چان کتابی که داشت میخوند رو میبنده و رو. به روی صورت لی نو قرار میگیره
بنگ چان :به عنوان رئیس دوتا نصیحت بهت میکنم ـ هیچوقت کسی رو دست کم نگیرـ
٫هیچوقت عجله نکن٫
لی نو چیزی نمیگه و فقط اجازه میگیره که بره بیرون بنگ چان هم اجازه میده و لی نو میره و بنگ چان شروع میکنه به خواندن ادامه رمانش
سمت خانواده لی شان
مانیانا بیدار میشه و میره اتاق ا/ت که ببینه ا/ت باهاش چیکار داره.
مانیانا میاد توی اتاق
ا/ت:در زدن هم یادت رفته ؟
مانیانا :حوصله ندارم ببخشید (خاک تو بزرگتری یه دستوری چیزی بهش بده موهاشو بکش😂)
ا/ت:اشکالی نداره ببین ازت یه چیزی میخوام نه نگو
مانیانا:خب پس نه...
ا/ت:بابا بزار بگم
مانیانا :خب بفرما
ا/ت:ببین تو که خجالتی هستی من یه قرار گذاشتم که چهار تایی بریم یه پارک که حرفامون رو بهم بزنیم یه تفریح هم بکنیم .....
مانیانا :چهار تایی؟
ا/ت: اره دیگه من و تو و یانگ سو و لی نو
مانیانا :لی نو ؟ کی باشه گرفتم همون پسرست کن میخواستی واسه خودت تورش کنی
خلاصه این بحث ادامه داشت تا مانیانا قبول کرد و مانیانا رفت به یانگ سو بگه که دید..........
ا/ت چیزی نمیگه چون میدونه اگر لج بکنه مانیانا نمیاد ....
ا/ت:اوک هر وقت بیدار شد بگو بیاد کارش دارم و ...... ازش دور شو 😒
یانگ سو :باشه چرا تو امروز اینجوری شدی ؟
ا/ت چیزی نمیگه و میره توی اتاق خودش و شروع میکنه به بهم زدن کمدش تا یه لباس خوب پیدا کنه ......(دیگه میدونید اتاق قرار چه وضعی بشه 😂)
بلخرع لباسش رو انتخاب میکنه و میزارش بیرون تا صبح بپوشش......
(خب فکر کنم گروه دارک نس رو فراموش کردین😂)
لی نو روبه خدمتکار
لی نو :رئیس کجاست ؟
خدمتکار : توی اتاقشون
لی نو میره سمت اتاق بنگ چان
در میزنه و میره تو
لی نو :انجامش دادم فردا میاد سر قرار
بنگ چان :مگه نگفتم دخالت نکن ؟جونگین کارش رو بلده؟
لی نو : باشه جایی تشکرته؟
بنگ چان کتابی که داشت میخوند رو میبنده و رو. به روی صورت لی نو قرار میگیره
بنگ چان :به عنوان رئیس دوتا نصیحت بهت میکنم ـ هیچوقت کسی رو دست کم نگیرـ
٫هیچوقت عجله نکن٫
لی نو چیزی نمیگه و فقط اجازه میگیره که بره بیرون بنگ چان هم اجازه میده و لی نو میره و بنگ چان شروع میکنه به خواندن ادامه رمانش
سمت خانواده لی شان
مانیانا بیدار میشه و میره اتاق ا/ت که ببینه ا/ت باهاش چیکار داره.
مانیانا میاد توی اتاق
ا/ت:در زدن هم یادت رفته ؟
مانیانا :حوصله ندارم ببخشید (خاک تو بزرگتری یه دستوری چیزی بهش بده موهاشو بکش😂)
ا/ت:اشکالی نداره ببین ازت یه چیزی میخوام نه نگو
مانیانا:خب پس نه...
ا/ت:بابا بزار بگم
مانیانا :خب بفرما
ا/ت:ببین تو که خجالتی هستی من یه قرار گذاشتم که چهار تایی بریم یه پارک که حرفامون رو بهم بزنیم یه تفریح هم بکنیم .....
مانیانا :چهار تایی؟
ا/ت: اره دیگه من و تو و یانگ سو و لی نو
مانیانا :لی نو ؟ کی باشه گرفتم همون پسرست کن میخواستی واسه خودت تورش کنی
خلاصه این بحث ادامه داشت تا مانیانا قبول کرد و مانیانا رفت به یانگ سو بگه که دید..........
۴.۲k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.