P

P10💫




یونگی«وقتی رسیدیم خونه آروم بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم خوابوندمش روی تخت و کفش و لباسشو در آوردم و یه لباس نازک تر تنش کردم و بعدشم گذاشتمش تو تخت و پتو و روش کشیدم و خودمم نشستم بالا سرش و دستاشو گرفتم و بوسه های ریزی روشون زدم و موهای طلایی خوشگلش رو نوازش کردم عجیب بود اما لیا اصلا خوشگل نبود نمی‌دونم یوری به کی رفته منم که بور نیستم ولی به هر کی هم رفته باشه مثل فرشته هاست واقعا دوست دارم فقط و فقط نگاش کنم بشینم و زل بزنم بهش دکتر گفته بود هر پنج ساعت یه بار باید پانسمانش عوض بشه الآنم پنج ساعت گذشته یه بار دیگه دستشو بوسیدم و بعد آروم گذاشتمش زیر پتو و رفتم از پایین وسایل پانسمان رو آوردم و نشستم کنار یوری و خیلی آروم پانسمانش رو باز کردم و از نمادی که دکتر داده بود زدم و بعدشم دوباره باند پیچیش کردم بازوش که تموم شد چشمم افتاد به صورت زخمیش و دوباره بغضم گرفت خم شدم و صورت خوشگل و سفیدش رو بوسیدم و بعدشم با گوش پاک کن نمادی که دکتر گفته بود رو آروم آروم کشیدم روی صورتش و بعدش بلوزشو زدم بالا و دوباره جای زخماش پماد زدم و وقتی همشون تموم شد وسایل رو برداشتم و رفتم پایین و وسایل گذاشتم سر جاشون و رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم و بعدشم رفتم نشستم پیش یوری الهی بابا فدای اون چشمای رنگین بشه پس کی میخوای بلند شی بابایی بیدار شو دیگه....تو همین فکرا بودم که دیدم دستش داره تو دستم تکون میخوره و آروم آروم چشمای خوشگلش رو باز کرد



&ب...بابا
-جونم عشقم جونم نفسم خوبی؟
درد نداری؟
خیلی نگرانت شدم قشنگم {بغضش میگیره}
&بابا بابا شما خوبید
-یوری منو ببخش همش تقصیر من بود{سرشو می‌زاره روی دستای یوری و گریش میگیره}
&{دستشو آروم می‌کشه بیرون و موهای شوگا رو نوازش می‌کنه}بابا لطفا آورم باشید تقصیر شما نبود
-چرا همش تقصیر کنه{گریه}
& بابا لطفا گریه نکنید خواهش میکنم
-باشه باشه{اشکاشو پاک میکنه}
&ممنونم{لبخند}
-خوبی عزیزم؟
&اوهم
-درد نداری
&نه زیاد
-یوری
&بله
-میشه بابایی رو ببخشی
&واسه ی چی
-من واقعا نمیدونم چرا اون رفتار هارو باهات میکردم اما...اما من واقعا تازه متوجه شدم که چقدر دوست دارم لطفا منو ببخش عزیزم لطفا فقط یه فرصت دیگه بهم بده تا برات جبران کنم تروخدا
&بابا
-جونم
&و...واقعا....چرا....چرا.....یه......عمر اون بلاهارو سر من آوردی....ا...خه....مگه.....م....من..... چیکارتون....کرده..... بودم....چ....چرا....منو...... یه عمر......از....مهر.....پدری....محروم....کردین....آخه....چرا......م...مگه....من.....چیکار.....کرده.....بودم.....که..... اینطوری....کردین....با....من.......من....که....م....مامان.....نداشتم.....پس.....چرا.....اینکارو.....کردین....باهم{گریه شدید}
-حق با توعه من خیلی عوضیم که اینکارو با دختر خودم کردم الانم اگه منو می‌بخشی حق داری اما تروخدا فقط یه فرصت فقط یه فرصت بهم بده لطفا{بغض و حال بد}
&ب...بابا....بابایی....باشه...باشه....قبول... میبخشمتون....فقط....تروخدا....دیگه...گریه... نکنید
-{سرشو میاره بالا}و.....واقعا..میگی؟
&اوهم
-{آروم بلندش می‌کنه و میزارتش رو پاهاش و بغلش می‌کنه} مرسی قربونت برم
&بابایی
-جونم
&{ازش جدا میشه و با انگشتاش اشکاشو پاک می‌کنه} میشه دیگه هیچ وقت دلی نتونید؟
-{انگشت هاشو میگیره و اروم میبوسه}چشم هر چی تو بگی
&ملسی بابایی جونم{بغلش می‌کنه}
-فرشته کوچولو تو گشنت نیست؟
&چرا خیلی
-باشه پس بیا بغلم بریم پایین فقط تروخدا آروم تر میترسم اتفاقی برات بیفته
&چشم{بغلش می‌کنه}
-{آروم بغلش می‌کنه و میبرتش پایین} بیا بشین اینجا غذا گرم کنم
&چشم
-خوب خوشگلم تو چی میخوری




ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۴)

P11💫&به چیز سبک-عه چرا&اشتها ندارم زیاد-باشه عزیزم پس من زیر...

P12💫{صدای زنگ در}-غذارو آوردن من میرم در باز کنم & باشه -خوب...

P9💫کوک‹‹م...منظورت چیه-یه تیر تو مغزش خالی کردمجین‹‹جلوی یور...

#سناریو موضوع= وقتی خواهرشونی و موهات فر و قرمزه و یه روز می...

part21🦋جیمین«وقتی رسیدیم خونه اول رفتم آنا رو گذاشتم تو اتاق...

part6🦋 -وایسا ببینم ساعت چنده اوه اوه سه شد تو حتما گشنته کو...

part18🦋-جونم جونم بابایی چیشدی تو خوشگلم نه نه گریه نکن گریه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط