روح های اینده پارت 1 (بخش 2)
اگمن بالا ی سر سونیک می رود (با سفینه کوچولو ی یک نفره اش) و می گوید: هاهاها می دونستم بلاخره روزی پیروزی مال من میشه . این چیز (کیاس ها) با ارزش حاصل تلاش چند ساله من هست.
سپس با غرور و افتخار فریاد می زند: شدو برده ی من ... زمرد های اشوب رو دوباره به دست بیار.
زمان حال:ادامه داستان:
از زبان نویسنده: شدو با قدم های محکم به سمت معبد زمرد ها نزدیک میشود ... ناگهان موجی قوی از انرژی زمرد های اشوب را حس میکند و بدین ترتیب به دلیل فاصله نزدیک به انفجار بزرگ بدن او به طور جدی زخم های عمیقی بر می دارد. اثر انفجار شدید باعث می شود اختراع اگمن(همون عینک اول ماجرا)از بین برود و بشکند ... این به این معناست که الان شدو ازاد است!!
شدو به سختی خودش رو جمع و جور می کند و از روی زمین بلند می شود ...اول از همه با یک کیاس کنترل به بالای سفینه ی کوچولو ی اگمن می رود و اگمن در اخرین لحظات زندگیش می گوید: این یعنی چی؟ این دستگاه کنترل فکر باید تو رو اسیر من کنه.
شدو داد میزنه: من اسیر هیچ کس نیستم . و جوری به سر اگمن ضربه میزند که بیهوش شود... از روی سفینه به پایین می پرد و همین جا با جنازه ی سرد و بی روح سونیک که انگار کاملا پوکیده بود رو به رو می شود : من فکر کنم سونیک ... اونجاس و من ... کشتمش!! تیلز-ناکلز-ایمی همه شون رو .. اون کاری کرد تا بتونم!
صدای شدو دیگه محکم نبود ولرزشش کاملا حس میشد . اشک هاش روی زمین یخ زده می چکد و با خود می گوید: دوستام ... همشون رو کشتم...!
ناگهان صدای شکستن بلندی اومد و سپس صدای بمگ بلند تر از اون . شدو به جلوش نگاه میکنه و درکمال ناباوری میبینه الماس بزرگ مقابلش شکسته و یک فرد از توی نور زیاد به سمت او میاد ... و اون شخص سونیک هست .
سونیک که نزدیکتر می شود با حیرت می گوید : من .. نمی فهمم (سپس رو به شدو می گوید) شدو ... ما باید اونو پیدا کنیم ...
شدو با حسی از خوشجالی و تعجب زیاد فقط می تونست در اون لحظه و تا کلمه رو کنار جمله بندی کنه : وای خدا!!!
ناگهان میان این همه گیری ویری صدای بیب بیب همه جا را پر می کند و تصویر رو تار تر ... شدو رو به سونیک که کاملا حول شده بو گفت: داره چه اتفاقی میوفته؟
نویسنده: دلیل داشتم اینجا داستان رو تموم کردم .. حالا پارت 2 متوجه میشید . نظر؟
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.