پارت دوازدهم

پارت دوازدهم 😜🤤
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم حرفی نمیزدیم اما من بهش خیره شدم و با خودم گفتم من واقعا عاشق شدم و تصمیم گرفتم که غرورمو کنار بزارم و ازش بخوام که یه عکس باهاش بگیرم و گفتم آقای مطهری من قبل از این که بیام تو این خونه عاشق بازیکنای استقلال بودم و بازیکن مورد علاقم شما بودین و آرزو دیدنتونو داشتم و اینکه بتونم یه ساعت با هاتون باشم اما این چندبار نتونستم ازتون بخوام که باهاتون عکس بگیرم و ارسلان گفت که خیلی ممنونم و وقتی رسیدیم باهم عکس میندازیم. ارسلان منو رسوند کافی نت و بعد از اینکه کارامو انجام دادم بردم دانشگاه وقتی که خواستم پیاده شم ارسلان گفت که امشب عارف غلامی و فرشید اسماعیلی خونه منم و شما هم میتونید بیاید و اگر دوست دارید اون دوستتونم بیاد من که خیلی خوشحال شدم دعوتش رو قبول کردم و باهم عکس انداختیم و من رفتم دانشگاه
توی دانشگاهم به قرار امشب فکر میکردم و ذهنم خیلی درگیر بود

ارسلان
باورم نمیشد اون خیلی دوسم داشت منم دوسش داشتم اما من چرا دعوتش کردم حالا به عارف و فرشید چی بگم البته که اونا بدشون نمیاد اما خب بنظرم کار درستی نکردم اما کاریه که شده به سمت خونه حرکت کردم سر کوچه پیاده شدم از فروشگاه خوراکی خریدم آخه باید جلوی سحر آبرو داری میکردم مثلا فوتبالیست جامعم
رفتم خونه کلی تمیز کاری کردم و نشستم منتظر منابع فاجعه تابرسن البته منظورم با سحر نبود زنگ آیفون به صدا در اومد و درو براشون باز کردم

سحر
ترنج آماده شو
ترنج. زود نیست
من. نه
ترنج بلند شد که آماده بشه منم رفتم تو اتاق یه کت جین با یه شلوار سیاه و یه تیشرت سبز لجنی پوشیدم عطرم رو خودم خالی کردم وموهامو باز گذاشتم یه کلاه پوشیدم و رفتم رو مبل و منتظر ترنج شدم

ترنج
رفتم جلو آیینه حالا چی بپوشم بهتره، همینجوری درحال فکر کردن و گشتن تو کمد بودم که اون روانداز نارنجی با تیشرت سفید خودنمایی کردند و گفتن سلام جونم آره خوب بود همونو برداشتم یه شلوار سبز که فوق العاده است رو پوشیدم رفتم پیش سحر و گفتم بریم. باهم رفتیم پایین و زنگ در رو زدم برخلاف فکرم که ارسلان در رو باز میکنه فرشید در رو باز کرد و همینجوری محو تماشای من شد منم همینطور. چه چشایی، چه موهایی، چه بویی داشت دیونم میکرد داشتم میمردم براش و زبونم نمیچرخید که ناگهان دیدم سحر میگه آقا فرشید تعارف نمیکنی بیایم تو، یهو فرشید به خودش اومد و گفت بفرمایین
دیدگاه ها (۳)

5بازیکن برتر ماه

پست سید برای ناصرخان 😭😭😭🌌🌌🌌

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

نفرین شیرین. پارت 1

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط