پارت ۴۸....بخش ۱....
#تهیونگ
دستش شل دور کمرم حلقه شده بود ، دسمتمو رو گونش کشیدم ،
☆:مینجیا...مینجی شیییی
○:اهممم...اروم لای چشاشو باز کرد یکم نگام کردم بعد لبخند زد
○:صبح بخیر
☆:صبح توام بخیر
○:تونستی خوب بخوابی؟
☆:وقتی تو اینجا بودی چجوری خوب نمیخوابیدم
لبخند گشادی زد و بیشتر اومد تو بغلم....
○:تهیونگ
☆:جانم
○: من واقعا دوست دارم....واقعا با تمام وجودم ....دلم میخواست همیشه پیشت بمونم....ارامشی که میدی خیلی خاصه
☆:مگه قرار نیس همیشع بمونی؟
○:هی بحثشو باز نکن...میدونی ک شدنی نیست
☆:الان اصلا وقت این حرفا نیست اوکی؟ فعلا بزار از اون عطر لعنتیت لذت ببرم
دستشو اروم میکشید پشت کمرم...منم بین موهاش نفسای عمیق میکشیدم....
دستش شل دور کمرم حلقه شده بود ، دسمتمو رو گونش کشیدم ،
☆:مینجیا...مینجی شیییی
○:اهممم...اروم لای چشاشو باز کرد یکم نگام کردم بعد لبخند زد
○:صبح بخیر
☆:صبح توام بخیر
○:تونستی خوب بخوابی؟
☆:وقتی تو اینجا بودی چجوری خوب نمیخوابیدم
لبخند گشادی زد و بیشتر اومد تو بغلم....
○:تهیونگ
☆:جانم
○: من واقعا دوست دارم....واقعا با تمام وجودم ....دلم میخواست همیشه پیشت بمونم....ارامشی که میدی خیلی خاصه
☆:مگه قرار نیس همیشع بمونی؟
○:هی بحثشو باز نکن...میدونی ک شدنی نیست
☆:الان اصلا وقت این حرفا نیست اوکی؟ فعلا بزار از اون عطر لعنتیت لذت ببرم
دستشو اروم میکشید پشت کمرم...منم بین موهاش نفسای عمیق میکشیدم....
۱۵.۷k
۰۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.