اش م شد در نمازم عشق را دعوت نم

ڪاش مے شد در نمازم عشق را دعوت ڪنم ...
ڪاش مے شد بهتر از آن با خدا صحبت ڪنم....
ڪاش مے شد یڪ شب از شبهاے عمرم با خدا
بے خیال از آب و نان در گوشہ اے خلوت ڪنم....

ڪو مرادے، مرشدے یا خضرِ دانایے ڪه من
همچو موسے مدتے در محضرش خدمت ڪنم...

تشنہ ام من تشنہ ے آبے ڪہ اسڪندر نخورد
مے رسم روزے بہ آن اما اگر همت ڪنم...

ترسم آخر مثل دل هایے ڪہ دورند از خدا
من بہ این دل مردگے هاے خودم عادت ڪنم...

باید امشب شوق رفتن در سرم پیدا شود
ڪولہ بارم ڪو؟ ڪہ از "من " تا " خدا " هجرت ڪنم
دیدگاه ها (۱)

چه سکوتِ سنگینی‌ست...نام دختری،از دفتر زندگی پاک می‌شود.زمین...

و اون قدیما همیشه علاجی برای هر دردی بود مثِ🌼روغنِ چرخ خیاطی...

*کارمندی بعد از دریافت حقوق، سوار اتوبوس شلوغی شد تا به منزل...

مأمور ناجا داره با صدای بلند فریاد می‌زنه که «سیل افغان‌ های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط