تنفر تا عشق
#تنفر_تا_عشق
#پارت_۳
#اد_جئون
اونی ک شبیه گربه ها بود گفت :حرف اضافه نزن خب؟
فضولی هم نمیکنی تا ببینیم بکشیمت یان!
ات:هعب،سخته ولی باشه
که دوبارع همون پسرع اومد تا اتاقمو نشون بدع
بعد اینکه اون پسره رفت مثل اونایی که یکسال نخوابیدن ب سمت تخت رفتم و گرفتم خوابیدم
تو خواب نازم بودم که یکی همش صدام میکرد
::خانم!خانم!
منم مثل اون سگا که پاچه میگیرن گفتم:
ات: هاااا، هی خانم! خانم(در حال عدا در آوردن)
دخترع : دور برت نداره هاا،چون اسمتو نمیدونستم گفتم خانم
ات:شانس آوردی تازع ع خاب بلند شدم وگرنه حسابتو میرسیدم
دخترع: خا حالا ،اسمت رو بهم بگو
ات:چر باید بگم؟
دخترع :چون دیگه بت نگم خانوم
ات:عااا ،اتم و ت؟
دخترع: عا منم لینام
ات:اوم خش بختم
لینا :منم، خب بیا بریم پایین برای شام
ات:گشادیم میاد بلند شمم
لینا:ولی باید بری چون کار مهمی باهات دارن
ات :میدونی چیکار دارن؟
لینا ن
داشتیم میرفتیم پایین ک ب لینا گفتم
ات:ت چیزی از اینا میدونی؟
لینا:آرع خیلی هم میدونمم، اما فعلا باسد بری چون شک میکنن
وقتی ب میز رسیدیم لینا تعظیم کردو رفت منم همونطوری موندع بودم که یکی از اونا گفت بشینمم
منم نشستم اولش چیزی نخوردم (غذا رو میگع منحرف نشید )اما وقتی دیدم همه دارن غذا میخورن منم خوردم
وسطای شام بودم که دوبارع همون پیشولع گفت :اینجا ی سری قانون دارع
ات: خب؟
پیشول:1 نباید وارد هیچ کدوم از اتاقا بشی
2 فضولی نکنی
3سوالای بیخود نمیپرسی
فرارم که نمیتونی بکنی چرا بگم
ات:اونوقت میتونم برم دستشویی؟(باحالت تمسخر)
پیشول:برا اونم بعضی اوقات باید اجازه بگیری!
ات :ایشعع
ات:خب اسمتون رو بهم بگین
پیشول :خبع گفتم سوال نکنی!
ات:خب پس من چی صداتون کنم؟
پیشول:راس میگی
بعدشم یکی یکی خودشون رو معرفی کردن که رسید ب همون پسرع که اون شبی
سوالی نگاش کردم که تهیونگ گفت:اسمش جونگ کوکه
ات:خدش زبون ندارع؟
که دیدم همه با اخم بم نگاه میکنن انگار میخان منو بخورن که گفتم
ات:خا حالا چیزی نگفتم که
بعد اینکع شام خوردیم پسرا رفتن بالا و منو لینا موندیم
ات:خوب از سیر تا پیازشو تعریف کن
لینا :باشه زبون ب دهن بگیر
خب اونی که سر شام حرفی نزد اسمش جئون جونگ کوکه
ات:اینو که میدونم
لینا:لال میشی؟
ات:اهوم
خیلی راحت نمیتونه با همه ارتباط برقرار کنه و اعتماد کنه
بخاطر همین با هرکسی حرف نمیزنه
اون رئیس ی باند مافیایی که تقریبا میشه گفت بزرگ ترین باند رو دارع
و قاچاق مواد تا گوشت انسان میکنه خیلی هم خطری خلاصه هرکاری که توش پول و خطو باشع جئون هم اونجاست
اینجا همه ازش میترسن البته تا کار اشتباهی انجام ندی مهربونه ، اون 3 تاهم رفیقاشن
که بین همشون با تهیونگ از همه صمیمی تره
ی دوست دخترم داشته که رقیبش اونو کشته و دشمن خونی.....
۱۰لایک
#پارت_۳
#اد_جئون
اونی ک شبیه گربه ها بود گفت :حرف اضافه نزن خب؟
فضولی هم نمیکنی تا ببینیم بکشیمت یان!
ات:هعب،سخته ولی باشه
که دوبارع همون پسرع اومد تا اتاقمو نشون بدع
بعد اینکه اون پسره رفت مثل اونایی که یکسال نخوابیدن ب سمت تخت رفتم و گرفتم خوابیدم
تو خواب نازم بودم که یکی همش صدام میکرد
::خانم!خانم!
منم مثل اون سگا که پاچه میگیرن گفتم:
ات: هاااا، هی خانم! خانم(در حال عدا در آوردن)
دخترع : دور برت نداره هاا،چون اسمتو نمیدونستم گفتم خانم
ات:شانس آوردی تازع ع خاب بلند شدم وگرنه حسابتو میرسیدم
دخترع: خا حالا ،اسمت رو بهم بگو
ات:چر باید بگم؟
دخترع :چون دیگه بت نگم خانوم
ات:عااا ،اتم و ت؟
دخترع: عا منم لینام
ات:اوم خش بختم
لینا :منم، خب بیا بریم پایین برای شام
ات:گشادیم میاد بلند شمم
لینا:ولی باید بری چون کار مهمی باهات دارن
ات :میدونی چیکار دارن؟
لینا ن
داشتیم میرفتیم پایین ک ب لینا گفتم
ات:ت چیزی از اینا میدونی؟
لینا:آرع خیلی هم میدونمم، اما فعلا باسد بری چون شک میکنن
وقتی ب میز رسیدیم لینا تعظیم کردو رفت منم همونطوری موندع بودم که یکی از اونا گفت بشینمم
منم نشستم اولش چیزی نخوردم (غذا رو میگع منحرف نشید )اما وقتی دیدم همه دارن غذا میخورن منم خوردم
وسطای شام بودم که دوبارع همون پیشولع گفت :اینجا ی سری قانون دارع
ات: خب؟
پیشول:1 نباید وارد هیچ کدوم از اتاقا بشی
2 فضولی نکنی
3سوالای بیخود نمیپرسی
فرارم که نمیتونی بکنی چرا بگم
ات:اونوقت میتونم برم دستشویی؟(باحالت تمسخر)
پیشول:برا اونم بعضی اوقات باید اجازه بگیری!
ات :ایشعع
ات:خب اسمتون رو بهم بگین
پیشول :خبع گفتم سوال نکنی!
ات:خب پس من چی صداتون کنم؟
پیشول:راس میگی
بعدشم یکی یکی خودشون رو معرفی کردن که رسید ب همون پسرع که اون شبی
سوالی نگاش کردم که تهیونگ گفت:اسمش جونگ کوکه
ات:خدش زبون ندارع؟
که دیدم همه با اخم بم نگاه میکنن انگار میخان منو بخورن که گفتم
ات:خا حالا چیزی نگفتم که
بعد اینکع شام خوردیم پسرا رفتن بالا و منو لینا موندیم
ات:خوب از سیر تا پیازشو تعریف کن
لینا :باشه زبون ب دهن بگیر
خب اونی که سر شام حرفی نزد اسمش جئون جونگ کوکه
ات:اینو که میدونم
لینا:لال میشی؟
ات:اهوم
خیلی راحت نمیتونه با همه ارتباط برقرار کنه و اعتماد کنه
بخاطر همین با هرکسی حرف نمیزنه
اون رئیس ی باند مافیایی که تقریبا میشه گفت بزرگ ترین باند رو دارع
و قاچاق مواد تا گوشت انسان میکنه خیلی هم خطری خلاصه هرکاری که توش پول و خطو باشع جئون هم اونجاست
اینجا همه ازش میترسن البته تا کار اشتباهی انجام ندی مهربونه ، اون 3 تاهم رفیقاشن
که بین همشون با تهیونگ از همه صمیمی تره
ی دوست دخترم داشته که رقیبش اونو کشته و دشمن خونی.....
۱۰لایک
۳.۴k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.