رمان مدرسه رویایی من

p¹⁶

یعنی این کی بود اگه می‌خواست از من فیلم بگیره... اون دستگاه چشمک زن را انداختم پایین و با پاهام لهش کردم و موهامو بافتم و صورتم رو شستم و روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم سرویس... دراز کشیدم روی تخته و کمی با گوشیم ور رفتم ساعت ۱۲ بود... فردا باید می‌رفتم خونه پدربزرگ ۱۲ ساله ندیدمش یعنی خارج بوده... گفت قراره پسر خالم با شوهرش رو بهم معرفی کنه... توی فکر و خیال بودم که خوابم برد...
ویو صبح
با صدای آلارم از خواب بیدار شدم و رفتم سرویس و کارهای مربوطه را انجام دادم و موهامو شونه کردم لباس فرمم را پوشیدم و یه میکاپ ملایم کردم... از شانس خوب امروز باید قرار بود درس بخونیم و پرسش و امتحانی در کار نبود... کتاب کفش با هم کردم و کولم رو حاضر کردم و رفتم پایین... سلام
آجوما : سلام خانوم صبحت بخیر
آت : ممنون... راستی از مادربزرگ خبر نداری
آجوما : چرا گفتن چند روز دیگه میان و گفت بگم خوب غذا بخورید و مراقب باشید
آت : اوهوم...لبخند
دیدگاه ها (۳)

رمان مدرسه رویایی من

رمان مدرسه رویایی من

رمان مدرسه رویایی من

رمان پروانه ای برا شمع تو

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط