بچه بودم، تو صف شیر شیشه ای هوس کردم پول یه دونه از شیرها
بچه بودم، تو صف شیر شیشهای هوس کردم پول یه دونه از شیرها رو دادم شیرکاکائو گرفتم. که همون قیمت ولی با حجم کمتر بود.
برگشتم خونه. مادرم گفت میبری پس میدی، شیری که بهت گفتم میخری!
آمدم دوباره تو صف وایسادم تا پس بدم. اون روز خیلی ناراحت شدم. چون فکر میکردم اگر ما پولدارتر بودیم، احتمالا مادرم چیزی نمیگفت. گذشت.
پسفرداش دیدم مادرم شیر خریده و اومده خونه. کنار شیرهای سفید، یه شیشه کوچیک شیرکاکائو هم هست. گفت: «اینو برای تو گرفتم.
اگه اونروز گفتم ببر پس بده، به خاطر این بود که سرخود نشی تو زندگی!»
بهانه این خاطره: دیدن تربیتهای بچه لوس کن این روزها!
💯
برگشتم خونه. مادرم گفت میبری پس میدی، شیری که بهت گفتم میخری!
آمدم دوباره تو صف وایسادم تا پس بدم. اون روز خیلی ناراحت شدم. چون فکر میکردم اگر ما پولدارتر بودیم، احتمالا مادرم چیزی نمیگفت. گذشت.
پسفرداش دیدم مادرم شیر خریده و اومده خونه. کنار شیرهای سفید، یه شیشه کوچیک شیرکاکائو هم هست. گفت: «اینو برای تو گرفتم.
اگه اونروز گفتم ببر پس بده، به خاطر این بود که سرخود نشی تو زندگی!»
بهانه این خاطره: دیدن تربیتهای بچه لوس کن این روزها!
💯
۱۲۱
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.