وقتی مافیا بود و.......
وقتی مافیا بود و.......
پارت چندیم؟ 😂
&نه عزیزم شاید یه کوچولو
+همون یه کوچولو هم واسه من خیلیه
&عزیزم.... من برم
+برو (لبخند)
رفتم تو حیاط و سوار تاب شدم
جیمین بهم یه گوشی داده بود و یک زره باهاش ور رفتم یهو یه بادیگارد اومد سمتم
•ببخشید خانوم ارباب گفتند که باید مراقب باشم زمانی که به گوشی دست می زنین کنارتون باشم
+هوم....
•مزاحم نیستم که
+نه
•اووووو خوب خوبه
میتونم یه سوالی بپرسم
+بپرس
•شما چیکاره ی این عمارتید
+من قراده بشم یکی مثل اربابت
•اووووو.... یه سوال دیگه هم بپرسم
+همین الان یکی پرسیدی
•او... درسته.. میشه دوتا سوال بپرسم
+بــــــــــــــلـــــــــــه (کشیده میگه)
•ببخشید سرتونو درد اوردم
+بپرسسسسسسسسس
•بله چشم شما چند سالتونه
+24
•ای خدا چقدر جوونین
+وات د فاک .... داشم خوبی من..
• او بله ببخشد
+آههههه خسته شدم
میخواستم برم تمرین تیر اندازی که همون لحظه اجوما صدام زد گفت برم صبحانه، صبحانم رو که خوردم رفتم بالا و لباسم رو با یه بلوز و دامن عوض کردم و رفتم پایین که آقای جیمین اومدن خونه البته یه پسره که تا حالا ندیده بودمش رو دیدم و گفت برم پیشش
_تو اینجا چیکار می کنی؟
+من حوصلم سر رفته بود
_ معرفی می کنم... تهیونگ رفیقم
اینم هانا .... همکارمون
میخواستیم خم شیم و به هم احترلم بزاریم که همون لحظه جیمین مانعمون شد و گفت
_واقعاً میخواستین به هم احترام بزارین خاک تو سر هردو تون شما دوتا همکارین نه
خلاصه آقا چهار ساعت داشت صحبت می کرد که همون لحظه همه یه بادیگاردا کمرشون و به نشانه احترام خم کردن
و جیمین هم خم شد وقتی دیدم همشون خم شدن منم خم شدم و کنار جیمین وایسادم تا اینکه اون شخص پیاده شد و دو سه تا از بادیگاردا رفتن تا کمک کنن پیاده شه شباهت زیادی به جیمین داشت
البته بهتره بگم جیمین شباهت زیادی به اون داشت یه مرد میانسال بود که غلط نکنم پدر جیمینه
که همون لحظه تهیونگ گفت
@چیشد آقا نباید واسه دیگران خم شیم تو که الان خودت بیشتر از همه خم شدی 😂
+(خنده آروم
_ببندین
_سلام آپا
/سلام.... اوههههه جیمین.... جیمین
باورم نمیشه که تو انقدر بزرگ شدی
بی ادب چرا خبر ندادی
_خبر چی؟؟؟
/وااااا این خانوم زیبا..... چه عروس قشنگی ماشالا ای کاش مادرتم میوردم
+چیییییی؟؟؟؟؟
_اوه بله آخه میدونین یهویی شد من خودمم هنوز تو شکم که این بانوی جذاب یهویی شد دوست دخترم
+چ..(که جیمین آروم میزنه به پاش
+ممنونم شما لطف دارین
/افتخار آشنایی با عروس گلم رو دارم ؟
+اوه بله درسته من هانا هستم کیم هانا
/اوه دخترم... جیمین هیچ وقت فکر نمیکردم که همچین دختر ماهی گیرت بیاد
+ممنونم مرسی ... عام به نظرم دیگه دارین خسته میشین
+هی جوجه
•با منین خانوم کیم
+آره ... نه پس با عمم
پارت چندیم؟ 😂
&نه عزیزم شاید یه کوچولو
+همون یه کوچولو هم واسه من خیلیه
&عزیزم.... من برم
+برو (لبخند)
رفتم تو حیاط و سوار تاب شدم
جیمین بهم یه گوشی داده بود و یک زره باهاش ور رفتم یهو یه بادیگارد اومد سمتم
•ببخشید خانوم ارباب گفتند که باید مراقب باشم زمانی که به گوشی دست می زنین کنارتون باشم
+هوم....
•مزاحم نیستم که
+نه
•اووووو خوب خوبه
میتونم یه سوالی بپرسم
+بپرس
•شما چیکاره ی این عمارتید
+من قراده بشم یکی مثل اربابت
•اووووو.... یه سوال دیگه هم بپرسم
+همین الان یکی پرسیدی
•او... درسته.. میشه دوتا سوال بپرسم
+بــــــــــــــلـــــــــــه (کشیده میگه)
•ببخشید سرتونو درد اوردم
+بپرسسسسسسسسس
•بله چشم شما چند سالتونه
+24
•ای خدا چقدر جوونین
+وات د فاک .... داشم خوبی من..
• او بله ببخشد
+آههههه خسته شدم
میخواستم برم تمرین تیر اندازی که همون لحظه اجوما صدام زد گفت برم صبحانه، صبحانم رو که خوردم رفتم بالا و لباسم رو با یه بلوز و دامن عوض کردم و رفتم پایین که آقای جیمین اومدن خونه البته یه پسره که تا حالا ندیده بودمش رو دیدم و گفت برم پیشش
_تو اینجا چیکار می کنی؟
+من حوصلم سر رفته بود
_ معرفی می کنم... تهیونگ رفیقم
اینم هانا .... همکارمون
میخواستیم خم شیم و به هم احترلم بزاریم که همون لحظه جیمین مانعمون شد و گفت
_واقعاً میخواستین به هم احترام بزارین خاک تو سر هردو تون شما دوتا همکارین نه
خلاصه آقا چهار ساعت داشت صحبت می کرد که همون لحظه همه یه بادیگاردا کمرشون و به نشانه احترام خم کردن
و جیمین هم خم شد وقتی دیدم همشون خم شدن منم خم شدم و کنار جیمین وایسادم تا اینکه اون شخص پیاده شد و دو سه تا از بادیگاردا رفتن تا کمک کنن پیاده شه شباهت زیادی به جیمین داشت
البته بهتره بگم جیمین شباهت زیادی به اون داشت یه مرد میانسال بود که غلط نکنم پدر جیمینه
که همون لحظه تهیونگ گفت
@چیشد آقا نباید واسه دیگران خم شیم تو که الان خودت بیشتر از همه خم شدی 😂
+(خنده آروم
_ببندین
_سلام آپا
/سلام.... اوههههه جیمین.... جیمین
باورم نمیشه که تو انقدر بزرگ شدی
بی ادب چرا خبر ندادی
_خبر چی؟؟؟
/وااااا این خانوم زیبا..... چه عروس قشنگی ماشالا ای کاش مادرتم میوردم
+چیییییی؟؟؟؟؟
_اوه بله آخه میدونین یهویی شد من خودمم هنوز تو شکم که این بانوی جذاب یهویی شد دوست دخترم
+چ..(که جیمین آروم میزنه به پاش
+ممنونم شما لطف دارین
/افتخار آشنایی با عروس گلم رو دارم ؟
+اوه بله درسته من هانا هستم کیم هانا
/اوه دخترم... جیمین هیچ وقت فکر نمیکردم که همچین دختر ماهی گیرت بیاد
+ممنونم مرسی ... عام به نظرم دیگه دارین خسته میشین
+هی جوجه
•با منین خانوم کیم
+آره ... نه پس با عمم
۱.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.