ادامه تکپارتی
ادامه تکپارتی
ویو ات
وقتی اومد به سرتا پام نگاکردو
جین :ات چراهمنچین لباس گرمی تو این گرما پوشیدی
ات:بزار برسی بعد سوال پیچ کن هیچی نیست فقط یه سرمای کوچولو خوردم
جین اوکی پس من برم لباسامو عوض کنم ناهار بخوریم
ات باشه
ویو جین
داشتم میرفتم بالا که چشمم به دست ات خورد دیدم باند پیچیشده سریع رفتم پیشش
جین :دستتو بده
ات:(با استرس)چرا
جین : دستتو بده (با یک داد)
ویو ات
جین داشت میرفت بالا که یهو اومد پایین گفت دستتو بده با یکم داد با استرس دستمو دادم بهش
جین :دستت چی شد ات
ات:هیچی خورده لبه ی تخت
که باند دستمو باز کرد
جین :این زخم عادی نیست ات این زخم تیغ فکر کردی خرم ها (با داد خیلی زیاد)
جین: جواب منو بده چرا می خواستی این کار با من بکنی
ات :چون چون
حین ؛چون چی ها
جین:چون می خواستی امید منو بگیری عشق منوبگیری ها
حداقل یه دلیل قانعه کننده بیار
ویو ات
به ناچار کل ماجرا رو با گریه تعریف کردم که جین کنو بغل کردو
جین:ات عزیزم میدونم برات سخت بود ولی نباید این کارو می کردی منم معذرت می خوا م که سرت داد زدم بیا بریم ناهار بخوریم هوم؟
ات:بریم
ویو راوی (خ)یلی خلاصه
بعد اینکه نا هار خوردن فیلم دیدن فرداشم رفتن از اون مرده و دادش ات شکایت کردت وو هردو به ۲۰ سال حبس محکوم شدن به خوبی خوشی زندگی کردن
ویو ات
وقتی اومد به سرتا پام نگاکردو
جین :ات چراهمنچین لباس گرمی تو این گرما پوشیدی
ات:بزار برسی بعد سوال پیچ کن هیچی نیست فقط یه سرمای کوچولو خوردم
جین اوکی پس من برم لباسامو عوض کنم ناهار بخوریم
ات باشه
ویو جین
داشتم میرفتم بالا که چشمم به دست ات خورد دیدم باند پیچیشده سریع رفتم پیشش
جین :دستتو بده
ات:(با استرس)چرا
جین : دستتو بده (با یک داد)
ویو ات
جین داشت میرفت بالا که یهو اومد پایین گفت دستتو بده با یکم داد با استرس دستمو دادم بهش
جین :دستت چی شد ات
ات:هیچی خورده لبه ی تخت
که باند دستمو باز کرد
جین :این زخم عادی نیست ات این زخم تیغ فکر کردی خرم ها (با داد خیلی زیاد)
جین: جواب منو بده چرا می خواستی این کار با من بکنی
ات :چون چون
حین ؛چون چی ها
جین:چون می خواستی امید منو بگیری عشق منوبگیری ها
حداقل یه دلیل قانعه کننده بیار
ویو ات
به ناچار کل ماجرا رو با گریه تعریف کردم که جین کنو بغل کردو
جین:ات عزیزم میدونم برات سخت بود ولی نباید این کارو می کردی منم معذرت می خوا م که سرت داد زدم بیا بریم ناهار بخوریم هوم؟
ات:بریم
ویو راوی (خ)یلی خلاصه
بعد اینکه نا هار خوردن فیلم دیدن فرداشم رفتن از اون مرده و دادش ات شکایت کردت وو هردو به ۲۰ سال حبس محکوم شدن به خوبی خوشی زندگی کردن
۴.۲k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.