My charming mafia
#My_charming_mafia
#مافیای_جذاب_من
#part18
+با جعون جونگ کوک سرع من
&چ.. چی
~صبر کن نوحاا ادامه بد
+پدرم قبول کرد منو بد ب جونگ کوک بلخرع پدرم اصلا منو دوست نداشت این عادیع اول باور نکردم ی ورق با دست خط پدرم امضا پدرم بهم نشون داد ک داخلش نوشتع بود من مال جونک کوک شدم دوبارع باور نکردم ک فیلمی از پدرم نشون داد
&واییی چ بد
~وایستید ات تو الان داری با ی مافیا زندگی میکنی کسی ک مثل ابخوردن ادم میکشع
+ارر
&واییی دختر بعد کلاس نباید بش بری ب خونش
+چرا
&عقلتو از دست دادی اون الان از دستت عصبانی ببین هنوزم دار نگات میکنه خدا میدونه چ بلایی سرت بیارع
+واییی حالا چیکار کنم دخترا(با بغض)
+از حرفی ک املی و نوحا بم گفتن تنم ب لرزش افتاد واقن اگ بخواد منو بکشع چی تو همین فکرا بودم ک یهو نوحاا بهم گفت
&ات بیا خونه ما
~نوحا راست میگ ات بیا خونمون تا یکی دوهفتع بش اینطوری جونگ کوکم یکم خشمش کم میش
+بچ ها مرسی ولی فک نکنم قبول کنه
~ما باهاش حرف میزنیم نوحاا ب مامان بگو
+چیی میگم بچ ها اصن معلوم نیس قبول کنه چرا میخواین ب خالع زنگ بزنین من نیام خونتون ناراحت میش
&هیشش ببند بوق خورد
&الو مامان ات میخواد بیاد خونمون ار میاد بش سریع میاریمش خدافظ
~مامان چی گفت
&خیلی خوشحال شد گفت میر برای اتش غذا درست کنه
+لبخند کوتاهی زدم از حیاط دانشگا اومدیم بیرون وقتی جونگ کوک جلوم دیدم لبخندم محو شد مثل اینکع منتطرم بود
-ات سریع بیا بریم
+م.. من
&اقای جعون ات امشب میاد خونه ما
-ن امکان ندار ات سوار شو
~ما اتو میبریم
-ات ب دختر خاله هات نگفتی دیگه مال منی
&اقای جعون بعد از اون همه دردسر ات میخواد ی شب پیش دختر خالع هاش بش بنظرتون اون این حقو ندار
~راستی اقای جعون ما ب مامانمون زنگ زدیم و گفتیم ک ات میخواد بیاد مامان ما خواهرزادشو خیلی دوست دار الان دارع برای اتش غذا درست میکنه و اگ ات نیاد از دستش خیلی ناراحت میش
جونگ کوک هوفی زیر لب کشید و گفت
-میخوام با خودش حرف بزنم تنهامون بزارید
با شنیدن این حرفش تپس قلبم زیاد شد باصدای لرزون گفتم
+ن.. نه ن... نرید خ.. خواهش م.. کینم
نوحا املی اومدن کنار ک جونک کوک داد زد و گفت
-مگ نمیگم برید (باداد) ات سوار ماشین شو کارت دارم سریع
با ترس رفتم سوار ماشین شدم سرم پاینن بودم داشتم با لباسم ور میرفتم کوک گفت
-چرا نگام نمیکنی
+ع... عم
هیچ جوابی بش ندادم هوف زیر لب کشید و گفت
-می خوای بری خونشون
+ا.. ار
-تا کی بشی خونشون
+یکی دوهفتع
-نمیش
سرمو بالا اوردم گفتم
+یاا من میخوام خونشون بشم
ک با اخمش مواجه شدم وقتی اخم میکرد واقن ازش میترسیدم
-نمیفهمی میگم زیادع تا دوروز
+کمه
-همین ک گفتم.....
#مافیای_جذاب_من
#part18
+با جعون جونگ کوک سرع من
&چ.. چی
~صبر کن نوحاا ادامه بد
+پدرم قبول کرد منو بد ب جونگ کوک بلخرع پدرم اصلا منو دوست نداشت این عادیع اول باور نکردم ی ورق با دست خط پدرم امضا پدرم بهم نشون داد ک داخلش نوشتع بود من مال جونک کوک شدم دوبارع باور نکردم ک فیلمی از پدرم نشون داد
&واییی چ بد
~وایستید ات تو الان داری با ی مافیا زندگی میکنی کسی ک مثل ابخوردن ادم میکشع
+ارر
&واییی دختر بعد کلاس نباید بش بری ب خونش
+چرا
&عقلتو از دست دادی اون الان از دستت عصبانی ببین هنوزم دار نگات میکنه خدا میدونه چ بلایی سرت بیارع
+واییی حالا چیکار کنم دخترا(با بغض)
+از حرفی ک املی و نوحا بم گفتن تنم ب لرزش افتاد واقن اگ بخواد منو بکشع چی تو همین فکرا بودم ک یهو نوحاا بهم گفت
&ات بیا خونه ما
~نوحا راست میگ ات بیا خونمون تا یکی دوهفتع بش اینطوری جونگ کوکم یکم خشمش کم میش
+بچ ها مرسی ولی فک نکنم قبول کنه
~ما باهاش حرف میزنیم نوحاا ب مامان بگو
+چیی میگم بچ ها اصن معلوم نیس قبول کنه چرا میخواین ب خالع زنگ بزنین من نیام خونتون ناراحت میش
&هیشش ببند بوق خورد
&الو مامان ات میخواد بیاد خونمون ار میاد بش سریع میاریمش خدافظ
~مامان چی گفت
&خیلی خوشحال شد گفت میر برای اتش غذا درست کنه
+لبخند کوتاهی زدم از حیاط دانشگا اومدیم بیرون وقتی جونگ کوک جلوم دیدم لبخندم محو شد مثل اینکع منتطرم بود
-ات سریع بیا بریم
+م.. من
&اقای جعون ات امشب میاد خونه ما
-ن امکان ندار ات سوار شو
~ما اتو میبریم
-ات ب دختر خاله هات نگفتی دیگه مال منی
&اقای جعون بعد از اون همه دردسر ات میخواد ی شب پیش دختر خالع هاش بش بنظرتون اون این حقو ندار
~راستی اقای جعون ما ب مامانمون زنگ زدیم و گفتیم ک ات میخواد بیاد مامان ما خواهرزادشو خیلی دوست دار الان دارع برای اتش غذا درست میکنه و اگ ات نیاد از دستش خیلی ناراحت میش
جونگ کوک هوفی زیر لب کشید و گفت
-میخوام با خودش حرف بزنم تنهامون بزارید
با شنیدن این حرفش تپس قلبم زیاد شد باصدای لرزون گفتم
+ن.. نه ن... نرید خ.. خواهش م.. کینم
نوحا املی اومدن کنار ک جونک کوک داد زد و گفت
-مگ نمیگم برید (باداد) ات سوار ماشین شو کارت دارم سریع
با ترس رفتم سوار ماشین شدم سرم پاینن بودم داشتم با لباسم ور میرفتم کوک گفت
-چرا نگام نمیکنی
+ع... عم
هیچ جوابی بش ندادم هوف زیر لب کشید و گفت
-می خوای بری خونشون
+ا.. ار
-تا کی بشی خونشون
+یکی دوهفتع
-نمیش
سرمو بالا اوردم گفتم
+یاا من میخوام خونشون بشم
ک با اخمش مواجه شدم وقتی اخم میکرد واقن ازش میترسیدم
-نمیفهمی میگم زیادع تا دوروز
+کمه
-همین ک گفتم.....
۱۶.۶k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.