داده ام گلخانه را دستِ خودت یارم شوی
داده ام گلخانه را دستِ خودت یارم شوی
باغبانی مهربان ؛ محبوب و دلدارم شوی
قلبِ من روزی هزاران بار می خواند تو را
شعرِ شادی میسُرایم تا که غمخوارم شوی
شهریارم ! نقشِ هستی بر وجودم میزنی
من پریشان خاطرم تا محوِ گلزارم شوی
من غریب افتاده ی شهر جنونم نازنین
کاش با مهر و وفا جانا نگهدارم شوی
بیقراری بی قرارم در شبِ چشمانِ تو
خونِ دلها میخورم تا اینکه بهیارم شوی
می نویسم تا بیایی من تحمّل می کنم
عشق و امیدم ؛ عزیزم تا گرفتارم شوی
دست و دل بد جور میلرزد ؛ خجالت می کشم
می نشینم رو به قبله تا که دادارم شوی
باغبانی مهربان ؛ محبوب و دلدارم شوی
قلبِ من روزی هزاران بار می خواند تو را
شعرِ شادی میسُرایم تا که غمخوارم شوی
شهریارم ! نقشِ هستی بر وجودم میزنی
من پریشان خاطرم تا محوِ گلزارم شوی
من غریب افتاده ی شهر جنونم نازنین
کاش با مهر و وفا جانا نگهدارم شوی
بیقراری بی قرارم در شبِ چشمانِ تو
خونِ دلها میخورم تا اینکه بهیارم شوی
می نویسم تا بیایی من تحمّل می کنم
عشق و امیدم ؛ عزیزم تا گرفتارم شوی
دست و دل بد جور میلرزد ؛ خجالت می کشم
می نشینم رو به قبله تا که دادارم شوی
۴.۴k
۰۸ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.