وقتی بهت حسودی میکنه پارت ۴
ویو ا.ت:
منو بغل کرد و سوار ماشینم کرد و رفیتم بیمارستان
ویو جیمین:
من اون دختر و میخوام اون باید برای من بشه
جیمین یه نقشه ای کشید
(نقشه ی جیمین اینکه یه دختری به اسم جیسو*بچه ها جیسو بلک پینک نیس* که اون رو میفرسته خونه ی ا.ت و کوک و کاری میخواد بکنه که ا.ت و کوک از هم جدا بشن)
کوک: حال زنم چطوره؟
👩🏻⚕️:خوبه نگران نباشید ولی براتون یه خبر خوب دارم دارید بابا میشید
کوک: جدی؟
👩🏻⚕️:بله بهتون تبریک میگم
*کوک رفت تو اتاقی که ا.ت هس*
ا.ت:چه اتفاقی افتاده کوک؟
کوک:داری مامان میشی
ا.ت: واقعا
*روز بعد*
ویو ا.ت: منو کوک رو یه تخت خوابیده بودیم
ا.ت: کوک..کوک پاشو پاشو
کوک: مگه ساعت چنده؟
ا.ت: ۱۱
*کوک پاشد*
ا.ت: من میرم یه دوش بگیرم
کوک: منم بیام باهات؟
ا.ت: نه خیرم
کوک: تورخدا*کیوت*
ا.ت: باشه
*ا.ت و کوک رفتن حموم*
کوک داشت لباس هاشو در میآورد
ا.ت: میخوام اونم در بیاری؟
کوک: آره ولی تو هم در بیار دیگه
ا.ت: نخیر نه من در میارم نه تو
*ا.ت کوک رو شست*
کوک: میخوای من تو رو بشورم
ا.ت: نه برو بیرون
*کوک رفت*
وقتی داشتم لباس میپوشیدم کوک منو رو تخت خوابوند و لب*مو بو*سید ولی نه یه بو*سه معمولی طولانی.....
*زنگ در اومد*
ا.ت: بزار ببینم کیه
کوک: باشه عشقم
لباسامو پوشیدم و رفتم ببینم که کی اومده
دیدم یه خانومه خوش قیافه هست*همون جیسو کیم*
جیسو: سلام من خدمتکار جدیدتون هستم
ا.ت: ولی من که خدمتکار نمیخواستم
جیسو: منو مادر شوهرتون فرستادن
ا.ت: آها بفرمایید.....
لایک و کامنت یادتون نره🩷🫰
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#سناریو
#اسمارت
#انشات
منو بغل کرد و سوار ماشینم کرد و رفیتم بیمارستان
ویو جیمین:
من اون دختر و میخوام اون باید برای من بشه
جیمین یه نقشه ای کشید
(نقشه ی جیمین اینکه یه دختری به اسم جیسو*بچه ها جیسو بلک پینک نیس* که اون رو میفرسته خونه ی ا.ت و کوک و کاری میخواد بکنه که ا.ت و کوک از هم جدا بشن)
کوک: حال زنم چطوره؟
👩🏻⚕️:خوبه نگران نباشید ولی براتون یه خبر خوب دارم دارید بابا میشید
کوک: جدی؟
👩🏻⚕️:بله بهتون تبریک میگم
*کوک رفت تو اتاقی که ا.ت هس*
ا.ت:چه اتفاقی افتاده کوک؟
کوک:داری مامان میشی
ا.ت: واقعا
*روز بعد*
ویو ا.ت: منو کوک رو یه تخت خوابیده بودیم
ا.ت: کوک..کوک پاشو پاشو
کوک: مگه ساعت چنده؟
ا.ت: ۱۱
*کوک پاشد*
ا.ت: من میرم یه دوش بگیرم
کوک: منم بیام باهات؟
ا.ت: نه خیرم
کوک: تورخدا*کیوت*
ا.ت: باشه
*ا.ت و کوک رفتن حموم*
کوک داشت لباس هاشو در میآورد
ا.ت: میخوام اونم در بیاری؟
کوک: آره ولی تو هم در بیار دیگه
ا.ت: نخیر نه من در میارم نه تو
*ا.ت کوک رو شست*
کوک: میخوای من تو رو بشورم
ا.ت: نه برو بیرون
*کوک رفت*
وقتی داشتم لباس میپوشیدم کوک منو رو تخت خوابوند و لب*مو بو*سید ولی نه یه بو*سه معمولی طولانی.....
*زنگ در اومد*
ا.ت: بزار ببینم کیه
کوک: باشه عشقم
لباسامو پوشیدم و رفتم ببینم که کی اومده
دیدم یه خانومه خوش قیافه هست*همون جیسو کیم*
جیسو: سلام من خدمتکار جدیدتون هستم
ا.ت: ولی من که خدمتکار نمیخواستم
جیسو: منو مادر شوهرتون فرستادن
ا.ت: آها بفرمایید.....
لایک و کامنت یادتون نره🩷🫰
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#سناریو
#اسمارت
#انشات
۲.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.