بودنت حس عجیبی است که دیدن دارد

بودنت حس عجیبی است که دیدن دارد
ناز چشمان قشنگ تو ... کشیدن دارد

آتش از هرم تنت سخت به خود می پیچد
" دل من شوق در آغوش پریدن دارد "

لب تو کهنه شرابی است و من می دانم
بوسه از طعم دهان تو ... چشیدن دارد

چشم تو ریخته بر هم من ِ معمولی را
یک نگاه تو به من ... جامه دریدن دارد

سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری
قلب من سوی شما میل تپیدن دارد

وصل تو خواب و خیال است ... ولی باور کن
بودنت ... حس عجیبی است که دیدن دارد



ناصر رعیت نواز
دیدگاه ها (۷)

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم توییماه پشت ابر پنهان شد، گ...

خودت می دانی ...من اهل پارک و کافه و سینما،نیستم ..!قرارمان ...

خواب و خوردن غذا وخواندن کتاب وتماشای تئاتر وفیلم وفکر کردن ...

ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻤﺎﻥ ، ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮐﺮﺩﺑﺎﺩﻱ ﻧﻤﻲ ﻭﺯﻳﺪ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﺑﻬ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط