منتظر در خلوتت آن لحظه می مانی که نیست

منتظر در خلوتت آن لحظه می مانی که نیست
شعرهایت را درآن هنگام می خوانی که نیست.
عشق یک مفهوم ناپیداست دنبالش نگرد
آنکه عاشق هست آزاد است زندانی که نیست.
ساحلی آرامی و من همچو دریایی عمیق
با تو دریا هرچه باشد مست و طوفانی که نیست.
هرکسی از عشقمان پرسید در پاسخ بگو
عشق ما یک عشق رویایست پنهانی که نیست.
هم صدا و هم نفس در انتهای یک مسیر
زیر یک چتریم اما زیر بارانی که نیست.
زندگی زیباست وقتی اینچنین معنا شود؟
زندگی با خاطرات آنکه میدانی که نیست
حرف رفتن را بزن آن لحظه میبینی مرا
در کنارت هستم اما در تنم جانی که نیست.
خواستم... اما نشد در شعر توصیفت کنم
دیدگاه ها (۶)

شبها که میگیرد دلم ،یاد تو را تن میکنمتنها به یاد بودنت ،احس...

من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شدخاطرم هر لحظه از اندیشه ات...

حق من بود که باشی و نگاهم بکنیکه به هر ثانیه با عشق دعایم بک...

چه آرامشی داره دستای توچقد حال من خوبه ،ممنونتمکنارم نشستی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط