جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۴۱
ویو ا.ت : صبح زود با صدای آلارم گوشیم از خواب ناز بیدار شدم هنوز تو بغل کوک بودن صدای آلارم گوشی رو خاموش کردم من با این صدا بیدار شدم این گاو گنده نتونسته بیدار شه ( گاو خودتی زنیکه ) به اون صورت بی نقصش خیره بودم واقعا تو خواب هم جذابه و در عین حال کیوت .... دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم پس یه بوسه سطحی رو لبش کاشتم و رو شکمش نشستم و با بپر بپر داد زدم .....
ا.ت : کوککککککک .... بلند شووووو ، بلند شووووووو ( داد و بپر بپر )
کوک : ( از خواب پرید و منگه بچم ) چی ... چی شده ... کی مرده ؟ ای شکمم ا.ت مگه من شتری اسبی چیزی هستم بپا پایینننننننننن ( ناله از کلافگی )
ا.ت : باسه ( پاشد و کوک رو بوسید و گف ) کوکی پاشو بریم صبحونه بخوریم بعدم خریدددددد پس فردا عروسیمهههههه ( جیغ از ذوق )
کوک : ( ا.ت رو کشید تو بغلش و گونشو بوسید ) به به خانم چه ذوقی هم واسه عروسیش داره باشه چشم پاشو بریم ( بلند شد و دست ا.ت رو گرف )
ویو ا.ت : از ذوق نمیدونستم چیکار کنم کوک بلند شد و دستمو گرفت و رفتیم صبحونه بخوریم که دیدم به به چشمم روشن داداش و بابام زود تر از ما کله سحر بلند شدن نشستن دارن صبحونه رو میخورن ....
کوک : صبح بخیر
ا.ت : صبح بخیر ... ای بی معرفتااااا بدون ما دیگه آره ؟
پ ا.ت : نه دختر این چه حرفیه دیشب دیر خوابیدین گفتم بلند میشید بعد صبحونه میرسد خرید کمی بیشتر بخوابید
کوک : این لطف شمارو میرسونه پدر جان
ا.ت : بلهههه به به چه کرده آجوما ... دستت درد نکنه آجوما
آجوما : خواهش میکنم خانم این چه حرفیه
ویو کوک : با ا.ت کنار هم نشستیم و صبحونه رو خوردیم خیلی ذوق داشت واسه خرید مثل بچه های ۲ ساله شده بود
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀 مشتی تورو خدا فالو کنین دیگه😢
# پارت ۴۱
ویو ا.ت : صبح زود با صدای آلارم گوشیم از خواب ناز بیدار شدم هنوز تو بغل کوک بودن صدای آلارم گوشی رو خاموش کردم من با این صدا بیدار شدم این گاو گنده نتونسته بیدار شه ( گاو خودتی زنیکه ) به اون صورت بی نقصش خیره بودم واقعا تو خواب هم جذابه و در عین حال کیوت .... دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم پس یه بوسه سطحی رو لبش کاشتم و رو شکمش نشستم و با بپر بپر داد زدم .....
ا.ت : کوککککککک .... بلند شووووو ، بلند شووووووو ( داد و بپر بپر )
کوک : ( از خواب پرید و منگه بچم ) چی ... چی شده ... کی مرده ؟ ای شکمم ا.ت مگه من شتری اسبی چیزی هستم بپا پایینننننننننن ( ناله از کلافگی )
ا.ت : باسه ( پاشد و کوک رو بوسید و گف ) کوکی پاشو بریم صبحونه بخوریم بعدم خریدددددد پس فردا عروسیمهههههه ( جیغ از ذوق )
کوک : ( ا.ت رو کشید تو بغلش و گونشو بوسید ) به به خانم چه ذوقی هم واسه عروسیش داره باشه چشم پاشو بریم ( بلند شد و دست ا.ت رو گرف )
ویو ا.ت : از ذوق نمیدونستم چیکار کنم کوک بلند شد و دستمو گرفت و رفتیم صبحونه بخوریم که دیدم به به چشمم روشن داداش و بابام زود تر از ما کله سحر بلند شدن نشستن دارن صبحونه رو میخورن ....
کوک : صبح بخیر
ا.ت : صبح بخیر ... ای بی معرفتااااا بدون ما دیگه آره ؟
پ ا.ت : نه دختر این چه حرفیه دیشب دیر خوابیدین گفتم بلند میشید بعد صبحونه میرسد خرید کمی بیشتر بخوابید
کوک : این لطف شمارو میرسونه پدر جان
ا.ت : بلهههه به به چه کرده آجوما ... دستت درد نکنه آجوما
آجوما : خواهش میکنم خانم این چه حرفیه
ویو کوک : با ا.ت کنار هم نشستیم و صبحونه رو خوردیم خیلی ذوق داشت واسه خرید مثل بچه های ۲ ساله شده بود
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀 مشتی تورو خدا فالو کنین دیگه😢
- ۵.۹k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط