پارت

پارت ۹۶

***رویا***
مشغول خوندن کتاب بودم اما فقط چشمام روی کتاب بود.فکرم سمت خونوادم بود.خیلی دلم بردشون تنگ میشد و بعضی وقتا ساعت ها به گوشه ای زل میزدم و به مامانم فکر میکردم.پدرم...
اما یادم میومد که چجوری منو پرت کردن بیرون و درو محکم روم بستن.صدای فریادشون که میگفتن من نفرین شدم.من یه ساحره ی نحس و نفرین شده ام...هیچ وقتم یادم نمیرفت.اشکای روون روی گونم رو پاک کردم و کتابو بستم.
جایی که زندگی میکردم مثل یه خوابگاه برای جادوگرا بود.یه مدرسه برای ساحران نور.اونجا آموزش میدیدیم که چطور جادومونو کنترل کنیم و به بقیه آسیب نزنیم.جادوی نور به ما آموزش داده میشد و گاهی سپهر شخصا به من آموزش میداد.
مرد خوبی به نظر میرسید.میدونستم که اون یه ساحر نور جاودانست.خیلی بیشتر از چیزی که نشون میده سن داره.اون کسی بود که منو اینجا آورد.خیلی ازش ممنون بودم...اما گاهی از نگاهاش معذب میشدم ولی میفهمیدم که توی نگاهش ذره ای ناپاکی نیست...از فکر بیرون اومدم و بلند شدم تا برم بیرون و کمی قدم بزنم.مدرسه توی یه محوطه ی جادویی ساخته شده بود و انسان های عادی نمیتونستن ببیننش.از محوطه بیرون اومدم و کمی بعد توی خیابونا بودم و قدم میزدم.عاشق بازار گل فروشا بودم.عمیق نفس کشیدم و عطر گل های رز و یاس حس فوق العاده ای بهم دادن.چشمامو بستم و ازین حس خوب لبریز شدم.
_رویا خانوم؟
دیدگاه ها (۱)

پارت ۹۷چشمامو باز کردم و برگشتم به سمت صدا.مهراب بود که از س...

پارت ۹۸ *** خشکم زد.نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم.با چشمای گ...

بچه ها پارت ۹۲ جا نمونده اعدادو اشتبا زدم😐 ❤

پارت۹۵دور و برم پر از شب تاب بود و زمین رو مثل آسمون پر ستار...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

#Gentlemans_husband#season_Third#part_296به جمله  اخرش کمی ف...

#شب_خاص Part 24محافظت کنم...و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط