پارت

پارت5
شنیدم پدر گفت بیا و این برگه رو امضا کن وقتی امضا کنی دیگه همسر من نیستی خیلی ترسیدم و همین باعث شد در زدن یادم بره در رو باز کردم و گفتم مادر اون برگه رو امضا نمیکنه همه به نگاه میکردن گفتم اگه مادر بره منم میرم پدر گفت لیلیان هیموران تو هیچ جا نمیری هاری گناه کرده و باید تاوان پس بده فهمیدی(با داد زدن)
گفتم مادر هیچ اشتباهی نکرده گفت اون رو مادر صدا نکن چون لیاقتش رو نداره
هاری: بین دعوای لیلی و لایتو بودم و به زمین نگاه میکردم کاری از دستم بر نمی اومد به لیلی گفتم عزیزم برای خودت بهتره که من این قرارداد رو امضا کنم گفت من نمیخوام نمیخوام من میخوام بانو هاری مادرم باشه لایتو دیگه نمیتونست حرفی بزنه و انگار تسلیم خواسته لیلی شد گفت تو میتونی زن من بمونی ولی فقط و فقط به من نزدیک نمیشی و کارای من بهت مربوط نیست روشن شد و بعد از اتاق رفت و در رو محکم بست پاهام شل شد و نشستم رو زمین لیلی اومد و گفت مامان بهش نگاه کردم اشک تو چشام پر شد بغلش کردم این تنها چیزی بود که من رو آروم میکرد باید خدا رو شکر کنم که این بچه پیشمه ولی گه از همون اولش انقدر بدی نکرده بود بهش همچین اتفاقی نمی‌افتاد هعی زندگی حالا چیکار کنم خیلی دلم میخواد دست لیلی رو بگیرم و باهم فرار کنیم ولی اون دختر واقعی من نیست ولی من فقط عنوان همسری لایتو رو دارم حق نزدیکی بهش رو ندارم اگه این زندگیه من این رو نمیخوام ولی بهتر خیلی ازش خوشم می‌اومد مرتیکه بی ادب خجالت نمیکشه سر یه زن داد می‌کشه اَه بیخیالش الان مهم فقط لیلیه بغضم رو قورت دادم و بلند شدم و دست لیلی رو گرفتم و گفتم لیلی بیا بریم تو باغ و تو آلاچیق چای بخوریم لیلی گفت باشه و باهم رفتیم تو باغ با خودم گفتم باید از حالا پول جمع کنم و بعد از اینکه لیلی بزرگ بشه فرار کنم اینطوری برای همه بهتره یه هوفی کشیدم که لیلی گفت مامان چیزی ناراحتت کرده ای وای فهمید حالا چی بگم بهش گفتم نه نه فقط یکم خسته‌ام همین لیلی گفت پس بهتره استراحت کنید گفتم حالا که تو میگی باشه
شب......
دوتایی رفتیم به اتاق لیلی که لیلی گفت مامان میشه امشب با من تو اتاقم بخوابی و برام ادامه قصه ديشب
رو بگی سرش رو نوازش کردم و گفتم حتما لباسامون رو عوض کردیم لیلی رفت رو جاش منم نشستم کنارش......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت6و شروع کردم به خوندنه قصه دیروزش که فهمیدم خوابش برده پ...

بچه ها متاسفانه من این دوتا رومان رو منتفی کردم یعنی از دور ...

پارت 8 گفت هینا منو ببخش تقصیر منه که زخمی شدیدستش رو گرفتم ...

پارت 7 (موقع حال در گودال و ظهور خرس )هینا: این یه خرسه متوج...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_282سرمو بین دستام گرفت...

بیب من برمیگردمپارت: 79+ مادر جون من میرم اتاق مهمان یکم است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط