بد بوی مدرسه
part ⁹
تصمیم گرفتم زنگ بزنم جیمین......ساعت ۹ بود.....
جیمین: الو
ات: سلام جیمین
جیمین: سلام "سرد"
ات: میشه....بیای پارک......؟
جیمین: برای چی؟
ات: میخوام چترت رو بهت بدم
جیمین: فردا تو مدرسه بهم بده "سرد"
ات: میخوام باهات حرف هم بزنم
جیمین:...........
ات: لطفا
جیمین: اه باشه تا ۱۰ دقیقهی دیگه اونجام
ات: خدافظ
قطع کرد
رفتم و یه لباس خوشگل پوشیدم و رفتم پارک.....جیمین هنوز نیومده بود....نشستم رو صندلی و منتظر شدم تا جیمین بیاد....که دیدم جیمین از اون دور داره میاد
ات: سلام
جیمین: سلام "سرد"
چیکار داری؟
ات: بشین میخوام باهات حرف بزنم
جیمین: راحتم
ات: گفتم بشین
جیمین: خیله خوب نشستم حالا بگو
ات: میخوام بگم...که.....من.....دوست دارم
جیمین: چی؟؟
ات: دوست دارم "آروم"
جیمین: و..ولی...تو که...چانیول رو دوست داشتی
ات: چی؟! کی گفته؟
جیمین: آخه تو همیشه با چانیول بودی
ات: من و چانیول فقط دوستیم
جیمین: و..واقعا؟ "ذوق مرگ"
ات: اوهوم "جیمین صورتشو نزدیکم آورد و با نگاهش بهم گفت که اجازه دارم منم سرمو تکون دادم و اونم لباش رو روی لبام گذاشت......بعد ۲ مین از هم جدا شدیم و "حالا کلی چیزا و حرفا عاشقانه دیگه خودتون تصور کنین حال ندارم"
فردا تو مدرسه:
چان: ات میخوام یه چیزی بهت بگم
ات: چی؟
چان: بیا بریم پشت مدرسه
*رفتند پشت مدرسه*
ات: خوب بگو
چان: ات....من دوست دارم
ات: منو دوست داری؟
چان: آره
ات: ولی....من...."همه چیو گفت"
چان: که اینطور...اشکال نداره...تو هرجا که خوشحال باشی منم خوشحالم
ات: مرسی که درک میکنی "چانیول رو بغل کرد و چان هم متقابلا ات رو بغل کرد"
زنگ آخر:
جیمین: ات بیا تا باهم بریم
ات: بریم "لبخند"
بقیش برا پارت بعد دیگه خسته شدم🥱
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜
تصمیم گرفتم زنگ بزنم جیمین......ساعت ۹ بود.....
جیمین: الو
ات: سلام جیمین
جیمین: سلام "سرد"
ات: میشه....بیای پارک......؟
جیمین: برای چی؟
ات: میخوام چترت رو بهت بدم
جیمین: فردا تو مدرسه بهم بده "سرد"
ات: میخوام باهات حرف هم بزنم
جیمین:...........
ات: لطفا
جیمین: اه باشه تا ۱۰ دقیقهی دیگه اونجام
ات: خدافظ
قطع کرد
رفتم و یه لباس خوشگل پوشیدم و رفتم پارک.....جیمین هنوز نیومده بود....نشستم رو صندلی و منتظر شدم تا جیمین بیاد....که دیدم جیمین از اون دور داره میاد
ات: سلام
جیمین: سلام "سرد"
چیکار داری؟
ات: بشین میخوام باهات حرف بزنم
جیمین: راحتم
ات: گفتم بشین
جیمین: خیله خوب نشستم حالا بگو
ات: میخوام بگم...که.....من.....دوست دارم
جیمین: چی؟؟
ات: دوست دارم "آروم"
جیمین: و..ولی...تو که...چانیول رو دوست داشتی
ات: چی؟! کی گفته؟
جیمین: آخه تو همیشه با چانیول بودی
ات: من و چانیول فقط دوستیم
جیمین: و..واقعا؟ "ذوق مرگ"
ات: اوهوم "جیمین صورتشو نزدیکم آورد و با نگاهش بهم گفت که اجازه دارم منم سرمو تکون دادم و اونم لباش رو روی لبام گذاشت......بعد ۲ مین از هم جدا شدیم و "حالا کلی چیزا و حرفا عاشقانه دیگه خودتون تصور کنین حال ندارم"
فردا تو مدرسه:
چان: ات میخوام یه چیزی بهت بگم
ات: چی؟
چان: بیا بریم پشت مدرسه
*رفتند پشت مدرسه*
ات: خوب بگو
چان: ات....من دوست دارم
ات: منو دوست داری؟
چان: آره
ات: ولی....من...."همه چیو گفت"
چان: که اینطور...اشکال نداره...تو هرجا که خوشحال باشی منم خوشحالم
ات: مرسی که درک میکنی "چانیول رو بغل کرد و چان هم متقابلا ات رو بغل کرد"
زنگ آخر:
جیمین: ات بیا تا باهم بریم
ات: بریم "لبخند"
بقیش برا پارت بعد دیگه خسته شدم🥱
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜
۳۰.۴k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.