تک پارتی از نامی 🦥
تک پارتی از نامی 🦥
وقتی فکر میکردی تولدت رو یادش نیست ...🦥🌱
ات ویو
امروز تولدم بود و نامجون خونه نبود فکر کنم تولدمو یادش نیست تو همین فکرا بودم که جونگکوک زنگ زد یعنی چیکار داشت آخه اعضا امروز میخواستن برن تمرین
مکالمه ی ات و جونگکوک
جونگکوک : سلام پلنگ صورتی
ات : سلام شیر موز
جونگکوک : راستی ات امروز وقت داری
ات : چرا
جونگکوک : آخه راستش چطور بگم خب
ات : یا بگو دیگه
جونگکوک : خب راستش من دوست دختر دارم امروز میخواد بیاد خونم و خونم کثیفه میخواستم یه کمکی بم بکنی
ات : عررررررر بلاخره شیر موز داره ازدواج میکنههههههه مردمو عروسی تو رو هم میبینم
جونگکوک : آرهههه حالا میای
ات : آره ولی مگه نمیخواستی بری تمرین
جونگکوک : مرخصی گرفتم
ات : آها اوک پس میام
جونگکوک : مرسی
ات : خواهش بای
جونگکوک : بای بای
پایان مکالمه
جونگکوک ویو
جیمین : چیشد ؟
جونگکوک:گفت میاد سریع برید حاضر شید
تهیونگ : جونگکوککککک یه تیشرت بده به منننن
جونگکوک : از تو کشوم بردارررر
ات ویو
وایییییی خیلی خوشحالم جونگکوک دوستدختر داره آها راستی سریع برم حاضر شم بدو بدو رفتم تو اتاقم از کمدم یه بلوز و دامن برداشتم و یه سایه ی صورتی کم رنگ زدم یه رژ صورتی هم زدم و کیف کرمی رنگم و برداشتم و سریع کفشا مو پوشیدم و یه تاکسی گرفتم سمت خونه ی جونگکوک
جونگکوک ویو
جونگکوک :خب همه آماده اید
نامی : آره
زینگ زینگ ( مثلا صدای در 🚬)
جیمین : فکر کنم اومد
جین :زحمت کشیدی نیاز نیست فکر کنی واقعا اومده
جیمین : هرهر
جین : کرکر
نامی : وای بسه چراغا رو خاموش کنید
ات ویو
اوففف ۳ دیقس جلو درم کسی نیست در و باز کنه تو همین فکر بودم که در باز شد ولی چراغا خاموش بود
ات : جون..گگکوکا( لکنت )
رفتم تو خونه که یه دفعه چراغا روشن شد که اعضا رو دیدم
اعضا : تولدت مبارککککککک
ات : وایییییی میسیییییی
نامی : تولدت مبارک عزیزم
ات : نامیییی دوست دارم و ات نامجون و بغل میکنه و نامجون بوسه ای بر لب های ات میگذارد 🚬
تهیونگ :اوفف مناسب سن تو نیست جونگکوک نگاه نکن و دستاشو میذاره رو چشمای جونگکوک
جین: خب میرسیم به سوپرایزش یا قراره عشق بازی کنید
نامجون : ات من برات یه هدیه دارم
نامجون از جیبش یه جعبه ی کوچیک سفید در میاره به ات میگه : میشه برگردی
و ات برمیگرده و نامجون یه گردنبند نقره ای با طرح ستاره و ماه که روی ماهش جواهر کار شده بود رو از جعبه در میاره و به گردن ات میبنده
ات: برگردم
نامی : برگرد
ات : وای نامیییی این خیلییییی قشنگههههه
نامی:به زیبایی تو که نمیرسه
ات : یاااا
جین کیک و میاره سمت ات و ات کیک رو میبره
و کیک رو میخورن
پایان
خوب شده ؟
احساس میکنم چرت شد
به بزرگی خودتون ببخشید 🚬🦦
وقتی فکر میکردی تولدت رو یادش نیست ...🦥🌱
ات ویو
امروز تولدم بود و نامجون خونه نبود فکر کنم تولدمو یادش نیست تو همین فکرا بودم که جونگکوک زنگ زد یعنی چیکار داشت آخه اعضا امروز میخواستن برن تمرین
مکالمه ی ات و جونگکوک
جونگکوک : سلام پلنگ صورتی
ات : سلام شیر موز
جونگکوک : راستی ات امروز وقت داری
ات : چرا
جونگکوک : آخه راستش چطور بگم خب
ات : یا بگو دیگه
جونگکوک : خب راستش من دوست دختر دارم امروز میخواد بیاد خونم و خونم کثیفه میخواستم یه کمکی بم بکنی
ات : عررررررر بلاخره شیر موز داره ازدواج میکنههههههه مردمو عروسی تو رو هم میبینم
جونگکوک : آرهههه حالا میای
ات : آره ولی مگه نمیخواستی بری تمرین
جونگکوک : مرخصی گرفتم
ات : آها اوک پس میام
جونگکوک : مرسی
ات : خواهش بای
جونگکوک : بای بای
پایان مکالمه
جونگکوک ویو
جیمین : چیشد ؟
جونگکوک:گفت میاد سریع برید حاضر شید
تهیونگ : جونگکوککککک یه تیشرت بده به منننن
جونگکوک : از تو کشوم بردارررر
ات ویو
وایییییی خیلی خوشحالم جونگکوک دوستدختر داره آها راستی سریع برم حاضر شم بدو بدو رفتم تو اتاقم از کمدم یه بلوز و دامن برداشتم و یه سایه ی صورتی کم رنگ زدم یه رژ صورتی هم زدم و کیف کرمی رنگم و برداشتم و سریع کفشا مو پوشیدم و یه تاکسی گرفتم سمت خونه ی جونگکوک
جونگکوک ویو
جونگکوک :خب همه آماده اید
نامی : آره
زینگ زینگ ( مثلا صدای در 🚬)
جیمین : فکر کنم اومد
جین :زحمت کشیدی نیاز نیست فکر کنی واقعا اومده
جیمین : هرهر
جین : کرکر
نامی : وای بسه چراغا رو خاموش کنید
ات ویو
اوففف ۳ دیقس جلو درم کسی نیست در و باز کنه تو همین فکر بودم که در باز شد ولی چراغا خاموش بود
ات : جون..گگکوکا( لکنت )
رفتم تو خونه که یه دفعه چراغا روشن شد که اعضا رو دیدم
اعضا : تولدت مبارککککککک
ات : وایییییی میسیییییی
نامی : تولدت مبارک عزیزم
ات : نامیییی دوست دارم و ات نامجون و بغل میکنه و نامجون بوسه ای بر لب های ات میگذارد 🚬
تهیونگ :اوفف مناسب سن تو نیست جونگکوک نگاه نکن و دستاشو میذاره رو چشمای جونگکوک
جین: خب میرسیم به سوپرایزش یا قراره عشق بازی کنید
نامجون : ات من برات یه هدیه دارم
نامجون از جیبش یه جعبه ی کوچیک سفید در میاره به ات میگه : میشه برگردی
و ات برمیگرده و نامجون یه گردنبند نقره ای با طرح ستاره و ماه که روی ماهش جواهر کار شده بود رو از جعبه در میاره و به گردن ات میبنده
ات: برگردم
نامی : برگرد
ات : وای نامیییی این خیلییییی قشنگههههه
نامی:به زیبایی تو که نمیرسه
ات : یاااا
جین کیک و میاره سمت ات و ات کیک رو میبره
و کیک رو میخورن
پایان
خوب شده ؟
احساس میکنم چرت شد
به بزرگی خودتون ببخشید 🚬🦦
۱۱.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.