رمان نجاتگر قلب
رمان نجاتگر قلب
part30
......یعنی قبول میکنه؟
سوار ماشین شدم....
- تاوانش اینه که باید
بریم سینما....بدو.....
...زود باش...گازش رو
بگیر.
+باشه دیگه دو دیقه
صبر کن تا کمربندمو
ببندم:/
- داشتم متن آهنگ رو
میخوندم:/
+آها://///
سون جو ویو:
رسیدیم سینما.
- سلام آقا.
من دو تا بلیط رزور
شده داشتم.
+کی رزور کردی؟
- همون روز که به
گروگان گرفتنم.
(علامت رفیق سون جو•)
•عاااااا.....سون جو.
خودتی؟
- جو وانگ؟عاااا....پسر
تو اینجا کار میکنی؟
•آره.
همدیگه رو بغل کردیم.
+ببخشید؟
- عاااا.....معرفی میکنم
ایشون سونگ جو وانگ
رفیق دوران راهنماییمه.
جو وانگ ایشون مدیرمونه
پارک چانیول.
•از آشناییتون خوشبختم.
+ولی من نیستم:/(آروم)
•بله؟
+بله منم از آشناییتون
خوشبختم.
•برید تو.سانس شروع
شده.
- باشه.
رفتیم تو و نشستیم.
+ببینم چند سال باهاش
رفیق بودی که اینجوری
بغلش کردی؟
- ما حدود 5سال با هم
رفیق بودیم.هنوزم هستیم.
+اما این دلیل نمیشه
انقدر صمیمی بغلش کنی.
- چه ربطی داره؟....
...ما خیلی وقت بود همدیگه
رو ندیده بودیم برای همینم
همدیگه رو بغل کردیم.....
.....صبر کن ببینم.....تو
الان.....تو الان حسودی
کردی؟
+نخیرم.منو چه به حسودی:/
- چرا الان حسودی کردی.
وایی خدا باورم نمیشه.
بلاخره حسودی کردن پسرا
رو هم دیدم:///
+بهت گفتم حسودی
نکردم.فقط.....
- فقط چی؟هوم؟
جواب نداد.
- دیدی گفتم.حسودی
کردی.
قشنگ از چشات معلومه.
صورتمو نزدیکش کردمو
گفتم:
- حسود حسود،هرگز نیا
سود.
یهو منو بوسید:/
+اصن آره من حسودم،
حالا با حسودیم میخوای
چیکار کنی....ها؟
- این کارا چیه میکنی
توی مکان عمومی؟
+چون من حسودم میخوام
بقیه هم بدونن تو مال
منی:/
- خیله خب......خیله
خب....ببخشید....
+بخشش فایده ای
نداره....حالا که زن حسودیم
رو بر انگیختی باید تاوانش
رو هم پس بدی.
فقط صبر کن برسیم خونه.
اونوقت هر چی دیدی
از چشم خودت دیدی......
این داستان ادامه دارد............❤️
part30
......یعنی قبول میکنه؟
سوار ماشین شدم....
- تاوانش اینه که باید
بریم سینما....بدو.....
...زود باش...گازش رو
بگیر.
+باشه دیگه دو دیقه
صبر کن تا کمربندمو
ببندم:/
- داشتم متن آهنگ رو
میخوندم:/
+آها://///
سون جو ویو:
رسیدیم سینما.
- سلام آقا.
من دو تا بلیط رزور
شده داشتم.
+کی رزور کردی؟
- همون روز که به
گروگان گرفتنم.
(علامت رفیق سون جو•)
•عاااااا.....سون جو.
خودتی؟
- جو وانگ؟عاااا....پسر
تو اینجا کار میکنی؟
•آره.
همدیگه رو بغل کردیم.
+ببخشید؟
- عاااا.....معرفی میکنم
ایشون سونگ جو وانگ
رفیق دوران راهنماییمه.
جو وانگ ایشون مدیرمونه
پارک چانیول.
•از آشناییتون خوشبختم.
+ولی من نیستم:/(آروم)
•بله؟
+بله منم از آشناییتون
خوشبختم.
•برید تو.سانس شروع
شده.
- باشه.
رفتیم تو و نشستیم.
+ببینم چند سال باهاش
رفیق بودی که اینجوری
بغلش کردی؟
- ما حدود 5سال با هم
رفیق بودیم.هنوزم هستیم.
+اما این دلیل نمیشه
انقدر صمیمی بغلش کنی.
- چه ربطی داره؟....
...ما خیلی وقت بود همدیگه
رو ندیده بودیم برای همینم
همدیگه رو بغل کردیم.....
.....صبر کن ببینم.....تو
الان.....تو الان حسودی
کردی؟
+نخیرم.منو چه به حسودی:/
- چرا الان حسودی کردی.
وایی خدا باورم نمیشه.
بلاخره حسودی کردن پسرا
رو هم دیدم:///
+بهت گفتم حسودی
نکردم.فقط.....
- فقط چی؟هوم؟
جواب نداد.
- دیدی گفتم.حسودی
کردی.
قشنگ از چشات معلومه.
صورتمو نزدیکش کردمو
گفتم:
- حسود حسود،هرگز نیا
سود.
یهو منو بوسید:/
+اصن آره من حسودم،
حالا با حسودیم میخوای
چیکار کنی....ها؟
- این کارا چیه میکنی
توی مکان عمومی؟
+چون من حسودم میخوام
بقیه هم بدونن تو مال
منی:/
- خیله خب......خیله
خب....ببخشید....
+بخشش فایده ای
نداره....حالا که زن حسودیم
رو بر انگیختی باید تاوانش
رو هم پس بدی.
فقط صبر کن برسیم خونه.
اونوقت هر چی دیدی
از چشم خودت دیدی......
این داستان ادامه دارد............❤️
۲.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.