نباشم
@نباشم؟
بدون جواب زد تو شاهرگ ش انقدر محکم زد که خون بالا آورد
نمیتونستم بزار خون بیاد مطمعنم بیرون پره پلیسه بدون اینکه ازش بپرسم کرواتشو در آوردم نصفشو با دندون جر دادم و محکم بستم به دستم اخم زیادی از درد کرده بودم لباسم خیلی سنگین بود(میزارم) در آوردم و زیرش یه تاپ مشکی بود(میزارم )
=میخوای لخت شی
*نمک نری
=جدی بودم
یه نگاهه چپی بهش کردم
درو باز کردم نور آبی زد تو چشمم یه لشکر پلیس
خندم گرفته بود
@دستا بالا
مصلح بودن برای همین دستمونو گرفتیم بالا
@ماسکتو درار
به کوک نگاه کردم و با سرم یه تایید ریزی کردم اروم انگشترمو فشار دادم و یهو کل باندم ریختن از پشت و بدون صدا نصفشون رو خفه کردن
پلیسای دیگه فقط نگاهشون به من و جعون بود حالا فقط کسایی که مصلح نبودن بودن(چی سرودم)
کوک سیگارو از جیبش در آورد و روشن کرد خواستم برم بزنمشون و سر راه سیگارو از دهن جهان در آوردم و گزاشتم تو دهن خودم
=(پوزخند)
رفتم جلو نصفشون زدم یکیشون مصلح بود منو گرفت اصلحه رو گزاشت رو سرم و زخممو فشار داد جلو خودمو گرفتم داد نزنم ولی نتونستم
و ناله کردم
تار میدیدم و لی کوک چشماش قرمز شده بود اومد جلو
@جلو نیا
=بهت هشدار دادم نزار سگ شم
اصلنشو در آورد و با کمال خونسردی زدش و من افتادم زمین و. تو خودم پیچیدم داد میزنم باند جعون و خودم رسیده بون چشمام داشت سیاهی میرفت ولی آخرین چیزی که دیدم اینه که منو برآید اسلاید بغل کرد
بزار م؟
بدون جواب زد تو شاهرگ ش انقدر محکم زد که خون بالا آورد
نمیتونستم بزار خون بیاد مطمعنم بیرون پره پلیسه بدون اینکه ازش بپرسم کرواتشو در آوردم نصفشو با دندون جر دادم و محکم بستم به دستم اخم زیادی از درد کرده بودم لباسم خیلی سنگین بود(میزارم) در آوردم و زیرش یه تاپ مشکی بود(میزارم )
=میخوای لخت شی
*نمک نری
=جدی بودم
یه نگاهه چپی بهش کردم
درو باز کردم نور آبی زد تو چشمم یه لشکر پلیس
خندم گرفته بود
@دستا بالا
مصلح بودن برای همین دستمونو گرفتیم بالا
@ماسکتو درار
به کوک نگاه کردم و با سرم یه تایید ریزی کردم اروم انگشترمو فشار دادم و یهو کل باندم ریختن از پشت و بدون صدا نصفشون رو خفه کردن
پلیسای دیگه فقط نگاهشون به من و جعون بود حالا فقط کسایی که مصلح نبودن بودن(چی سرودم)
کوک سیگارو از جیبش در آورد و روشن کرد خواستم برم بزنمشون و سر راه سیگارو از دهن جهان در آوردم و گزاشتم تو دهن خودم
=(پوزخند)
رفتم جلو نصفشون زدم یکیشون مصلح بود منو گرفت اصلحه رو گزاشت رو سرم و زخممو فشار داد جلو خودمو گرفتم داد نزنم ولی نتونستم
و ناله کردم
تار میدیدم و لی کوک چشماش قرمز شده بود اومد جلو
@جلو نیا
=بهت هشدار دادم نزار سگ شم
اصلنشو در آورد و با کمال خونسردی زدش و من افتادم زمین و. تو خودم پیچیدم داد میزنم باند جعون و خودم رسیده بون چشمام داشت سیاهی میرفت ولی آخرین چیزی که دیدم اینه که منو برآید اسلاید بغل کرد
بزار م؟
- ۳.۱k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط