عشق خشن من❤️پارت۲
ویو ات:سریع وارد شرکت شدم داشتم به سمت میز کارم می رفتم که رئیس بخش ما آمد و جلوم رو گرفت
ات زیر لب:وای نه باز این افریته ای خدا الان فکر کنم اخراج بشم خدایی من اگه این الان اینجا نبود چی میشد
همینطوری زیر لب با خودم حرف می زدم به سمت مدیر رفتم که یه دفعه صدام کرد.
(اسم مدیر جیسو عشق سابق چا اون وو که اونو ترک کرده و چا اون وو بخاطر اون دیگه به شرکت نمیومد.)
جیسو (علامتش×)
×هی ات خانم کجا داری میری هان
+سلام مدیر دارم میرم سر کارم
×کدوم کار
+بله!
×تو که چند دقیقه پیش اخراج شدی
+ببخشید نفهمیدم
×مگه کری میگم اخراجی (با داد)
+اما.... چرا؟ من که کارم رو خوب انجام میدادم
پوز خندی زد ×خوب که چی همه کارشون رو خوب انجام میدن ، من از تو خوشم نمیاد و اخراجت می کنم
+اما .... شما نمی تونی بدون دلیل من رو اخراج کنید(بغض)
×حالا که تونستم
که یه دفعه صدای آمد.....
ویو چا اون وو
به شرکت رسیدم اههه باز اون خاطرات لعنتی یادم آمد خودم رو جمع جور کردم و یه نفس عمیق کشیدم و وارد شرکت شدم .همه با وارد شدن من بلند شدن تعظیم کردن من سرم رو به نشانه اینکه سلام کردم کمی تکان دادم و به راهم ادامه دادم که صدای اون تو گوشم پیچید سر جام خشکم زد .
به سمت اتاقی که ازش صدا آمد رفتم جیسو بود که داشت به یه دختر می گفت که اخراجی من برای اینکه حرصش رو در بیارم گفتم
_کی به شما اجازه داده که کار مند های من رو بدون دلیل اخراج کنین هان!
ویو جیسو
وقتی اون دیدم خشکم زد بعد اون اتفاق ها دیدن دوباره یه حس عجیب بهم داد ، خیلی خوشتیپ تر از قبل شده بود
×ببخشید
_همون که گفت
_دختر خانم شما اخراج نیستین گریه نکنید و سر تون رو بالا بگیرید و برید به کارتون برسید
ویو ات
وقتی سرم رو بالا آوردم با چهره آیی که دیدم شکه شدم اون همون مردی بود که تو خیابون با کله بهش خوردم یعنی این رئیس بزرگه زبونم بند آمده بود همینطوری به اون نگاه می کردم پسر هم یه لحظه سکه شد اما خودش و جمع جور کرد و گفت
_مگه کرین برین به کارتون برسید
+امممم ... باشه
رفتم سمت میز کارم مشغول شدم اخیش اون جیسو عوض امروز حالش گرفته میشه.....
ات زیر لب:وای نه باز این افریته ای خدا الان فکر کنم اخراج بشم خدایی من اگه این الان اینجا نبود چی میشد
همینطوری زیر لب با خودم حرف می زدم به سمت مدیر رفتم که یه دفعه صدام کرد.
(اسم مدیر جیسو عشق سابق چا اون وو که اونو ترک کرده و چا اون وو بخاطر اون دیگه به شرکت نمیومد.)
جیسو (علامتش×)
×هی ات خانم کجا داری میری هان
+سلام مدیر دارم میرم سر کارم
×کدوم کار
+بله!
×تو که چند دقیقه پیش اخراج شدی
+ببخشید نفهمیدم
×مگه کری میگم اخراجی (با داد)
+اما.... چرا؟ من که کارم رو خوب انجام میدادم
پوز خندی زد ×خوب که چی همه کارشون رو خوب انجام میدن ، من از تو خوشم نمیاد و اخراجت می کنم
+اما .... شما نمی تونی بدون دلیل من رو اخراج کنید(بغض)
×حالا که تونستم
که یه دفعه صدای آمد.....
ویو چا اون وو
به شرکت رسیدم اههه باز اون خاطرات لعنتی یادم آمد خودم رو جمع جور کردم و یه نفس عمیق کشیدم و وارد شرکت شدم .همه با وارد شدن من بلند شدن تعظیم کردن من سرم رو به نشانه اینکه سلام کردم کمی تکان دادم و به راهم ادامه دادم که صدای اون تو گوشم پیچید سر جام خشکم زد .
به سمت اتاقی که ازش صدا آمد رفتم جیسو بود که داشت به یه دختر می گفت که اخراجی من برای اینکه حرصش رو در بیارم گفتم
_کی به شما اجازه داده که کار مند های من رو بدون دلیل اخراج کنین هان!
ویو جیسو
وقتی اون دیدم خشکم زد بعد اون اتفاق ها دیدن دوباره یه حس عجیب بهم داد ، خیلی خوشتیپ تر از قبل شده بود
×ببخشید
_همون که گفت
_دختر خانم شما اخراج نیستین گریه نکنید و سر تون رو بالا بگیرید و برید به کارتون برسید
ویو ات
وقتی سرم رو بالا آوردم با چهره آیی که دیدم شکه شدم اون همون مردی بود که تو خیابون با کله بهش خوردم یعنی این رئیس بزرگه زبونم بند آمده بود همینطوری به اون نگاه می کردم پسر هم یه لحظه سکه شد اما خودش و جمع جور کرد و گفت
_مگه کرین برین به کارتون برسید
+امممم ... باشه
رفتم سمت میز کارم مشغول شدم اخیش اون جیسو عوض امروز حالش گرفته میشه.....
۵.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.