شعرمعاصر

#شعر_معاصر

زمستان
حتی می تواند نام یک شعر باشد
که سوت یخ زده ی واژه هایش را
در خیابانی بلند قدم بزنی
یا خیابانی بلند
که سیگارت را با چراغ های قرمزش روشن کنی
وقتی پیاده روهایش را مردان دیگری به خانه برده اند
و دیگر مهم نیست
کسی که همیشه دلم می خواست
بیشتر از عرض یک خیابان با تو قدم بزنم

گاهی اما زمستان
نام یک فصل می شود
از دندان های تو سوز برف می آید
و خنده هایت چقدر به فاجعه نزدیکند
تو می خندی
من یخ می زنم
و دیگر سخت است بگویم چقدر دوستت دارم
و چقدر می ترسم از خیابان هایی
که به خانه ی تو می ریزند و سقف اتاق من قندیل می بندد

من سردم است
و تمام رنگ های گرم دنیا را
زنان دیگری شال گردن بافته اند
من سردم است
و زمستان
تنها نام زنی عریان است
که هر شب هوس می کند با فندک یک مرد بسوزد!

#لیلاکردبچه
از مجموعه: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
دیدگاه ها (۴)

آری از پشت کوه آمده امو میخواهم به همان جا برگردم با افتخار....

من همیشه کسانی را که دوست دارماز دست داده امبه همین خاطر می ...

تو که نمیدانی هر آدمی دلتنگی های خودش را دارد ولی تـــــوپنه...

❤...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

عشـق تحقیر شده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط