پارت 4 فصل 2 منه گناهکار
پارت 4 فصل 2 منه گناهکار
درو بستم و رفتم سمت اتاق وقتی پیداش کردم رفتم داخل اتاق خیلی بزرگی بود لباسارو گزاشتم رو تخت و به همجا نگاه کردم دوربین نباشه وقتی مطمعن شدم لباسامو عوض کردم یه تیشرت گشاد مشکی با یه شلوار گرم کن مشکی گشاد بود باحال بود وقتی پوشیدم توی اتاقو گشتم ببینم چیا هست توی یکی از کشورهای بغل تخت چند تا جاکیلیدی بود بهش خندیدم چقدر توی این خونه جاکیلیدی هست بهشون نگاه کردم به یکیش قلب وصل بود به یکی دیگش یه قلب ترک خورده به یکی دیگشم یه دختر و پسری که دست همو گرفته بودن باحال بودن گزاشتمشون سرجاش و پاشدم رفتم توی سالن باید به دنی خبر بدم که چی شده چشمم خورد به تلفن کنار دیوار رفتم سمتش و شماره گرفتم ولی بوق نمیخورد تلفن قط بود یه بار دیگه گرفتم ولی بازم نشد یهو یه صدایی از پشتم اومد
شوگا : الکی تلاش نکن فکر نکردی که من تلفن میزارم جلو دستت که به همه بگی
برگشتم سمتش
ا/ت : من باید بهشون خبر بدم اگرنه میان دنبالم آدرسو میدونن
شوگا : جامونو عوض کردیم
ا/ت : اگه میخواستم فرار کنم زود تر اینکارو میکردم پس بزار بهشون خبر بدم نمیگم کجام فقط بگم که نگران نباشن
یه نفس عمیق کشید و گوشیشو از تو جیبش دراورد و گرفت جلوم به گوشی نگاه کردم ازش گرفتم
ا/ت : ممنونم
شوگا : زود حرف بزن تمومش کن
ا/ت : ....نمیخوای بری؟ برو تا من حرف بزنم دیگه
شوگا : عمرا باید جلوی خودم حرف بزنی
ا/ت : نه بابا اصلا میخوام حرفای عاشقانه بزنم تو باید اینجا وایسی؟
شوگا : آره همینی که هست میخوای زنگ نزن
عصبی خندیدم و گوشیرو روشن کردم رمز داشت گوشیرو جلوش گرفتم تا رمزشو باز کنه
بهم خندید و رمزو باز کرد
ا/ت : چیه چرا میخندی
شوگا : لباسا خیلی بهت میان
بعد زد زیر خنده
بهش پوکر نگاه کردم
ا/ت : اگه لباس بهتری داری خب بده بپوشم
هنوزم میخندید عجب
رفتم داخل تماس ها و بهش نگاه کردم داشت نگاه میکرد پشتمو بهش کردم و شماره رو گرفتم و زنگ زدم بعد از 1 بوق سریع برداشت انگار منتظر بود
دنی : الو
ا/ت : سلام دنی منم
دنی : وای ا/ت خودتی؟
ا/ت : آره خودمم
دنی : باورم نمیشه...حالت خوبه؟
ا/ت : آره آره خوبم تو خوبی؟
دنی : خیلی نگرانت بودم بعد از رفتنت رفتیم همون خونه ولی خالی شده بود ترسیدم نکنه بلایی سرت اورده باشه
ا/ت : نه من خوبم اتفاقی نیوفتاده من باید یه چند وقتی اینجا بمونم خودم برمیگردم
دنی : برای چی
ا/ت : بعدا بهت میگم
دنی : بازم زنگ میزنی؟
ا/ت : آره اگه بتونم البته
دنی : باشه مواظب خودت باش
ا/ت : تو هم همینطور
ا/ت : خداخافظ
دنی : خداحافظ
تا قط کردم شماره رو پاک کردم تا خواستم گوشی رو بهش بدم از دستم کشیدش و کوبیدش به زمین و با پاش خوردش کرد به موبایل نگاه کردم بعدم بهش خیره شده بودم خیلی خونسرد داشت بهم نگاه میکرد
ا/ت : معلوم هست تو چته
شوگا : لازم نبود شماره رو پاک کنی توقع نداشتی که بزارم از رد سیگنال پیدات کنن
بعدم همینطوری گذاشت رفت طبقه بالا
با بهت بهش نگاه میکردم باورم نمیشه رفتم سمت اتاقم به ساعت نگاه کردم ساعت 2 بود خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف خیره شدم
جینو کیه ؟
چرا این کارو با خانواده این پسره کرد؟
اگه پیداش کنیم چه بلایی سرمون میاد ؟
کجا میتونیم گیرش بندازیم ؟
یعنی جواب این سوالا پیدا میشد؟
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس ا/ت 💓🫂
درو بستم و رفتم سمت اتاق وقتی پیداش کردم رفتم داخل اتاق خیلی بزرگی بود لباسارو گزاشتم رو تخت و به همجا نگاه کردم دوربین نباشه وقتی مطمعن شدم لباسامو عوض کردم یه تیشرت گشاد مشکی با یه شلوار گرم کن مشکی گشاد بود باحال بود وقتی پوشیدم توی اتاقو گشتم ببینم چیا هست توی یکی از کشورهای بغل تخت چند تا جاکیلیدی بود بهش خندیدم چقدر توی این خونه جاکیلیدی هست بهشون نگاه کردم به یکیش قلب وصل بود به یکی دیگش یه قلب ترک خورده به یکی دیگشم یه دختر و پسری که دست همو گرفته بودن باحال بودن گزاشتمشون سرجاش و پاشدم رفتم توی سالن باید به دنی خبر بدم که چی شده چشمم خورد به تلفن کنار دیوار رفتم سمتش و شماره گرفتم ولی بوق نمیخورد تلفن قط بود یه بار دیگه گرفتم ولی بازم نشد یهو یه صدایی از پشتم اومد
شوگا : الکی تلاش نکن فکر نکردی که من تلفن میزارم جلو دستت که به همه بگی
برگشتم سمتش
ا/ت : من باید بهشون خبر بدم اگرنه میان دنبالم آدرسو میدونن
شوگا : جامونو عوض کردیم
ا/ت : اگه میخواستم فرار کنم زود تر اینکارو میکردم پس بزار بهشون خبر بدم نمیگم کجام فقط بگم که نگران نباشن
یه نفس عمیق کشید و گوشیشو از تو جیبش دراورد و گرفت جلوم به گوشی نگاه کردم ازش گرفتم
ا/ت : ممنونم
شوگا : زود حرف بزن تمومش کن
ا/ت : ....نمیخوای بری؟ برو تا من حرف بزنم دیگه
شوگا : عمرا باید جلوی خودم حرف بزنی
ا/ت : نه بابا اصلا میخوام حرفای عاشقانه بزنم تو باید اینجا وایسی؟
شوگا : آره همینی که هست میخوای زنگ نزن
عصبی خندیدم و گوشیرو روشن کردم رمز داشت گوشیرو جلوش گرفتم تا رمزشو باز کنه
بهم خندید و رمزو باز کرد
ا/ت : چیه چرا میخندی
شوگا : لباسا خیلی بهت میان
بعد زد زیر خنده
بهش پوکر نگاه کردم
ا/ت : اگه لباس بهتری داری خب بده بپوشم
هنوزم میخندید عجب
رفتم داخل تماس ها و بهش نگاه کردم داشت نگاه میکرد پشتمو بهش کردم و شماره رو گرفتم و زنگ زدم بعد از 1 بوق سریع برداشت انگار منتظر بود
دنی : الو
ا/ت : سلام دنی منم
دنی : وای ا/ت خودتی؟
ا/ت : آره خودمم
دنی : باورم نمیشه...حالت خوبه؟
ا/ت : آره آره خوبم تو خوبی؟
دنی : خیلی نگرانت بودم بعد از رفتنت رفتیم همون خونه ولی خالی شده بود ترسیدم نکنه بلایی سرت اورده باشه
ا/ت : نه من خوبم اتفاقی نیوفتاده من باید یه چند وقتی اینجا بمونم خودم برمیگردم
دنی : برای چی
ا/ت : بعدا بهت میگم
دنی : بازم زنگ میزنی؟
ا/ت : آره اگه بتونم البته
دنی : باشه مواظب خودت باش
ا/ت : تو هم همینطور
ا/ت : خداخافظ
دنی : خداحافظ
تا قط کردم شماره رو پاک کردم تا خواستم گوشی رو بهش بدم از دستم کشیدش و کوبیدش به زمین و با پاش خوردش کرد به موبایل نگاه کردم بعدم بهش خیره شده بودم خیلی خونسرد داشت بهم نگاه میکرد
ا/ت : معلوم هست تو چته
شوگا : لازم نبود شماره رو پاک کنی توقع نداشتی که بزارم از رد سیگنال پیدات کنن
بعدم همینطوری گذاشت رفت طبقه بالا
با بهت بهش نگاه میکردم باورم نمیشه رفتم سمت اتاقم به ساعت نگاه کردم ساعت 2 بود خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف خیره شدم
جینو کیه ؟
چرا این کارو با خانواده این پسره کرد؟
اگه پیداش کنیم چه بلایی سرمون میاد ؟
کجا میتونیم گیرش بندازیم ؟
یعنی جواب این سوالا پیدا میشد؟
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس ا/ت 💓🫂
۸۰.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.