راه تو پایان نداشت آنقدر پا به پایت آمدم تا از دست خودم

راه تو پایان نداشت. آنقدر پا به پایت آمدم تا از دست خودم رفتم. داستان ما هیچ وقت آنقدر کوتاه نبوده است. نمی دانم مقصر کیست وقتی بی تو کلاغ هیچ قصه ای به خانه اش نمی رسد. ساعت ها تعطیل، عقربه ها بیکار. نزدیک بودی اگر، هر لحظه هنگام تو بود. حرف های بسیاری هست. قصه های نگفته و نگفتنی که نه می دانم نه می دانی. من عاشق همین تفاهمم و می دانم که می دانی...
#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

پاییز جان !چه سرد ،‌ چه درد آلود چون من تو نیز تنها ماندستی ...

پاییز من، عزیزِ غم‌انگیزِ برگریز!یک روز می‌رسم... و تو را می...

یادت هست؟ آن غروب داغ مرداد. همان وقت که نشسته بودیم دو سوی ...

پاییز یعنی دلتنگی های گاه و بی گاه. یعنی حس اینکه مدام فکر ک...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط