عشق پیچیده پارت ۱
از زبان باران *
از گنگ اومدم خونه و نشستم رو مبل داشتم رامن میخوردم و ساکورا هم پیشم بود اونم داشت میخورد که در با لگد باز شد ... وقتی به در نگاه کردم با سانزو روبه رو شدم
سانزو : هوی چیه نگاه میکنی ره جای این سلام بده ، با داد *
ساکورا : سلام سان
من محل ندادم و کانال رو عوض کردم ...
سانزو : هوی مهمون دارم دکتر خانم میتونی بهشون برسی
باران : یادم نمیاد دکتر شخصیه تو باشم ...
سانزو : معامله ؟
باران : شیر کاکائو
سانزو : قبوله
رفتم و جعبه کمک های اولیه رو آوردم به اون دوتا پسر نگاه کردم
باران : قراره همونجا مثل درخت وایسید یا بیاید زخماتونو زد عفونی کنم ؟
ران : اوه اره ببخشید ... من ران هستم ... ران هایتانی و این هم برادرم ریندوعه
باران : باران هستم اونم ساکوراعه
ساکورا : سلام
باران : یکیتون بیاید بشینید
اون پسره ران اومد نشست
ران : تو دوست دختر سانزوعی؟
باران : این همه پسر هست به نظرت چرا باید سانزو رو انتخواب کنم با این عقل در موندش
ران : پس چه نسبتی دارید ؟
باران : به شما ربطی داره ؟
ساکورا : باران دوقلوی سانزوعه و منم بهترین دوست بچهگیه این دوتام
ران : میگم خیلی شبیهشی
ریندو: از موهای سفیدت تشخیصش سخت نیست
کارمو تموم کردم اون یکی هم کارشو تموم کردم که خود سانزو اومد
سانزو : شکنم داره سوراخ میشه
باران: کی نمیشه؟
سانزو برای خودش و اون دوتا رامن ریخت
ران : ممنونم ولی ...
سانزو : دست پخت این بی اعصاب حرف نداره من میگم از دست ندید
اومدم نشستم اون رام داشت نگاهم میکرد من محلش نمیدادم
سانزو اومد سرشو گذاشت رو پام دستم و گذاشتم رو موهاش
باران : امروز چطور بود سان
سانزو : خسته کننده
باران : معلومه ...
سانزو # ران # ریندو # این متلب هیچ کدوم از قانون های ویسگون را زیر پا نمی گذارد پس لطفا پاک نکنید
از گنگ اومدم خونه و نشستم رو مبل داشتم رامن میخوردم و ساکورا هم پیشم بود اونم داشت میخورد که در با لگد باز شد ... وقتی به در نگاه کردم با سانزو روبه رو شدم
سانزو : هوی چیه نگاه میکنی ره جای این سلام بده ، با داد *
ساکورا : سلام سان
من محل ندادم و کانال رو عوض کردم ...
سانزو : هوی مهمون دارم دکتر خانم میتونی بهشون برسی
باران : یادم نمیاد دکتر شخصیه تو باشم ...
سانزو : معامله ؟
باران : شیر کاکائو
سانزو : قبوله
رفتم و جعبه کمک های اولیه رو آوردم به اون دوتا پسر نگاه کردم
باران : قراره همونجا مثل درخت وایسید یا بیاید زخماتونو زد عفونی کنم ؟
ران : اوه اره ببخشید ... من ران هستم ... ران هایتانی و این هم برادرم ریندوعه
باران : باران هستم اونم ساکوراعه
ساکورا : سلام
باران : یکیتون بیاید بشینید
اون پسره ران اومد نشست
ران : تو دوست دختر سانزوعی؟
باران : این همه پسر هست به نظرت چرا باید سانزو رو انتخواب کنم با این عقل در موندش
ران : پس چه نسبتی دارید ؟
باران : به شما ربطی داره ؟
ساکورا : باران دوقلوی سانزوعه و منم بهترین دوست بچهگیه این دوتام
ران : میگم خیلی شبیهشی
ریندو: از موهای سفیدت تشخیصش سخت نیست
کارمو تموم کردم اون یکی هم کارشو تموم کردم که خود سانزو اومد
سانزو : شکنم داره سوراخ میشه
باران: کی نمیشه؟
سانزو برای خودش و اون دوتا رامن ریخت
ران : ممنونم ولی ...
سانزو : دست پخت این بی اعصاب حرف نداره من میگم از دست ندید
اومدم نشستم اون رام داشت نگاهم میکرد من محلش نمیدادم
سانزو اومد سرشو گذاشت رو پام دستم و گذاشتم رو موهاش
باران : امروز چطور بود سان
سانزو : خسته کننده
باران : معلومه ...
سانزو # ران # ریندو # این متلب هیچ کدوم از قانون های ویسگون را زیر پا نمی گذارد پس لطفا پاک نکنید
۴.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳