ندانستم تو هم چون من پریشانی و بی تابی

ندانستم تو هم چون من پریشانی و بی تابی
تو هم عاشق شدی و مثل من شبها نمی خوابی

اگر چه نیستی ردّ تو در چشمان من جاریست
شهابی بودی و رفتی ، نمی تابی و می تابی

گلایه دارم از تو ،از خودم ،ازعشق، ازتقدیر
گلایه از جهانی که پر است از عشق قلّابی

چگونه میشود از عاشقی دم زد ولی هرگز
ندانی عشق هم دارد علامتها و اسبابی

نگاهت کی به من فهماند من را دوست می‌داری
کجا حرفی زدی از عشق ای نیلوفر آبی؟

کف دست خودم را بو نکرده بودم اخر که
تو دل گم کرده ای و هرگزت دیگر نمی یابی

و ای کاش این زمان برگردد انجا که ...
بسازم من بر آن تصویر تو از چشم خود قابی ...!!!
دیدگاه ها (۲۵)

"صبح"یعنی بوی گل مریمکه سراسر شب را پر کرده بود و حالا با نو...

عشق من این زندگی بعد از تو آسان می شودمی شود آری! ولی با قیم...

ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺖ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﺑﺨﻨﺪﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﺑﺎ ﻧﻤﮏ ﺧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﻧﺎﺯ...

بازی تلخی است، وقتی در قماری سرسری،خشت خشتم را به دست آورده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط