پارت²⁴
پارت²⁴
اتویو
وسایلمو جم کردم رفتم پایین دیدم تهیونگ اومده..حتما کوک کار داشته
ات ـ سلام بدبوی
تهیونگ ـ سلام گرل..اینو میخای بیاری؟
ات ـ اوهوم..
تهیونگ اونو جابهجا کرد
چی؟ رو دیوار بَرامَدِگی بود!
ات ـ تهیونگ..یلحظه اکواریومو بزار کنار..برو برام ی چاقو بیار
تهیونگ ـ باشه..بیا
چاقورو گرفتمو دور دیوارو بریدم
درست حدس زدم!
بازم در مخفی!
ات ـ حدسم درست بود! من میرم داخل شما حواستون ب خودتون باشه
واو..اینجا دیگه خبری از ما نبود..(منظورش عکساشونه)
بجای ما..عکس..عکس یونگسو و اکیپش بود..حتما ی ربطی ب ما داره
عکسارو برداشتمو از اون اتاق اومدم بیرون
ات ـ کارم تموم شد..بیاین سریعتر بریم..
تهیونگ ـ اوکی
*ویوداخل خونه*
کوک ـ هاییی..چطوریایین؟
هاری ـ عالیی
ات ـ تهیونگ میای بزاریش اتاقم؟(منظورش اکواریومه)
تهیونگ ـ باشه
تهیونگویو
من عاشق ات شدم!
نمیدونم چجوری بهش اعتراف کنم
هوفف فعلا ولش کن
بردم اکواریومو گذاشتم توی اتاقش
ات ـ ممنون..
تهیونگ ـ من میرم
ات ـ باشه..ممنون بابت کمک
تهیونگ ـ خاهش میکنم
اتویو
داشتم واسه خودم تحقیق میکردم ک دیدم توی یکی از عکسا یونگسو و اکیپش توی همون باری ک ما رفته بودیم بودن..
پشت عکسو نگا کردم دقیقا همون زنانی ک من ویسکی میاوردم بود..شاید اونا زهرو ریختن..
اخخخ مغزم گوزیددد
یکم برم پایین ببینم چخبره
رفتم پایین فقد تهیونگ بود
ات ـ هاری و کوک کجان؟
تهیونگ ـ رفتن بیرون
ات ـ اوکی..میای فیلم ببینیم؟
تهیونگ ـ چ فیلمی؟
ات ـ ترسناککک
تهیونگ ـ نترسی جوجه😂
ات ـ میبینیم..
ـ
حیمایت؟
اتویو
وسایلمو جم کردم رفتم پایین دیدم تهیونگ اومده..حتما کوک کار داشته
ات ـ سلام بدبوی
تهیونگ ـ سلام گرل..اینو میخای بیاری؟
ات ـ اوهوم..
تهیونگ اونو جابهجا کرد
چی؟ رو دیوار بَرامَدِگی بود!
ات ـ تهیونگ..یلحظه اکواریومو بزار کنار..برو برام ی چاقو بیار
تهیونگ ـ باشه..بیا
چاقورو گرفتمو دور دیوارو بریدم
درست حدس زدم!
بازم در مخفی!
ات ـ حدسم درست بود! من میرم داخل شما حواستون ب خودتون باشه
واو..اینجا دیگه خبری از ما نبود..(منظورش عکساشونه)
بجای ما..عکس..عکس یونگسو و اکیپش بود..حتما ی ربطی ب ما داره
عکسارو برداشتمو از اون اتاق اومدم بیرون
ات ـ کارم تموم شد..بیاین سریعتر بریم..
تهیونگ ـ اوکی
*ویوداخل خونه*
کوک ـ هاییی..چطوریایین؟
هاری ـ عالیی
ات ـ تهیونگ میای بزاریش اتاقم؟(منظورش اکواریومه)
تهیونگ ـ باشه
تهیونگویو
من عاشق ات شدم!
نمیدونم چجوری بهش اعتراف کنم
هوفف فعلا ولش کن
بردم اکواریومو گذاشتم توی اتاقش
ات ـ ممنون..
تهیونگ ـ من میرم
ات ـ باشه..ممنون بابت کمک
تهیونگ ـ خاهش میکنم
اتویو
داشتم واسه خودم تحقیق میکردم ک دیدم توی یکی از عکسا یونگسو و اکیپش توی همون باری ک ما رفته بودیم بودن..
پشت عکسو نگا کردم دقیقا همون زنانی ک من ویسکی میاوردم بود..شاید اونا زهرو ریختن..
اخخخ مغزم گوزیددد
یکم برم پایین ببینم چخبره
رفتم پایین فقد تهیونگ بود
ات ـ هاری و کوک کجان؟
تهیونگ ـ رفتن بیرون
ات ـ اوکی..میای فیلم ببینیم؟
تهیونگ ـ چ فیلمی؟
ات ـ ترسناککک
تهیونگ ـ نترسی جوجه😂
ات ـ میبینیم..
ـ
حیمایت؟
۱۰.۴k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.