پارت²⁶
پارت²⁶
اتویو
امروز چانیول مدرسه اومده بود
میخام وقتی زنگ خورد برم پیشش(هرچی شد پای خودتااا😂)
*زنگ خورد*
ات ـ چانیول..یلحظه بیا
چانیول ـ چیه؟
ات ـ ممنون بابت سرنخا
چانیول ـ چی؟
ات ـ کار تو نبود؟
چانیول ـ چی کار من نبود؟
ات ـ هوففف هیچی..فعلا
واقعا کار چانیول نبود؟
پس کی داره اینطوری میکنه؟
هوففف مغزم گوزید
همینطوری رفتم پیش بچها
هاری ـ چیشده تو فکری
ات ـ کارِ...کار چانیول نبود*با چشمای نگران*
تهیونگ ـ چی؟ پس کار کیه؟ کی داره جاسوسیمونو میکنه؟
ات ـ شما دشمن ندارین؟
تهیونگ،کوک ـ چرا
ات ـ خوب شاید کار اوناس..
کوک ـ چرا ب عقل خودم نرسید
ات ـ چون اصلا عقلی نداری
کوک ـ مرض
تهیونگ ـ خوب الان چیکار کنیم؟
ات ـ جستوجو! چجوری تا اینجا تونستیم بر بیایم همینجوریم ادامه میدیم..ولی باید خیلی حواسمون ب هاری باشه..اون تنها ادم بین ماعه..
کوک ـ موافقم
تهیونگ ـ منم
ات ـ زنگ خورد..بیاین بریم
*ویو بعد مدرسه*
ات ـ بچها..من میخام یکاری کنم..میدونم موافق نیستین..ولی باید بگین باشه..
کوک ـ چی؟
ات ـ برم خونهی چانیول
تهیونگ ـ نه..نمیتونی. تنهایی بری
ات ـ الان ک دیگه انسان نیستم! میتونم از پس خودم بر بیام
هاری ـ ات جونم، جونِ من نرو
ات ـ قسم نخور ک میخام برم..بایی
اتویو
راه افتادم سمت خونش
توی راه ی پسره رو دیدم ک داشت توی ی کوچه ی باریک یکیرو کتک میزد
دلم براش کباب شد پس رفتم اونجا
ات ـ چخبرته؟ چرا میزنیش؟
...ـ به تو ربطی نداره!
ــ
حدس بزنین کی بوددددد
حیمایت؟
اتویو
امروز چانیول مدرسه اومده بود
میخام وقتی زنگ خورد برم پیشش(هرچی شد پای خودتااا😂)
*زنگ خورد*
ات ـ چانیول..یلحظه بیا
چانیول ـ چیه؟
ات ـ ممنون بابت سرنخا
چانیول ـ چی؟
ات ـ کار تو نبود؟
چانیول ـ چی کار من نبود؟
ات ـ هوففف هیچی..فعلا
واقعا کار چانیول نبود؟
پس کی داره اینطوری میکنه؟
هوففف مغزم گوزید
همینطوری رفتم پیش بچها
هاری ـ چیشده تو فکری
ات ـ کارِ...کار چانیول نبود*با چشمای نگران*
تهیونگ ـ چی؟ پس کار کیه؟ کی داره جاسوسیمونو میکنه؟
ات ـ شما دشمن ندارین؟
تهیونگ،کوک ـ چرا
ات ـ خوب شاید کار اوناس..
کوک ـ چرا ب عقل خودم نرسید
ات ـ چون اصلا عقلی نداری
کوک ـ مرض
تهیونگ ـ خوب الان چیکار کنیم؟
ات ـ جستوجو! چجوری تا اینجا تونستیم بر بیایم همینجوریم ادامه میدیم..ولی باید خیلی حواسمون ب هاری باشه..اون تنها ادم بین ماعه..
کوک ـ موافقم
تهیونگ ـ منم
ات ـ زنگ خورد..بیاین بریم
*ویو بعد مدرسه*
ات ـ بچها..من میخام یکاری کنم..میدونم موافق نیستین..ولی باید بگین باشه..
کوک ـ چی؟
ات ـ برم خونهی چانیول
تهیونگ ـ نه..نمیتونی. تنهایی بری
ات ـ الان ک دیگه انسان نیستم! میتونم از پس خودم بر بیام
هاری ـ ات جونم، جونِ من نرو
ات ـ قسم نخور ک میخام برم..بایی
اتویو
راه افتادم سمت خونش
توی راه ی پسره رو دیدم ک داشت توی ی کوچه ی باریک یکیرو کتک میزد
دلم براش کباب شد پس رفتم اونجا
ات ـ چخبرته؟ چرا میزنیش؟
...ـ به تو ربطی نداره!
ــ
حدس بزنین کی بوددددد
حیمایت؟
۱۱.۴k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.