بغض دارم

بغض دارم
از اینکه نزاشیتن کاری که میخوام رو بکنم
از اینکه نزاشیتن حرفامو بزنم
از اینکه نزاشیتن کارایی که دوست داشتمو انجام بدم
از اینکه نزاشیتن گریه کنم
از اینکه نزاشیتن شاد باشم
خستم از اجبارتون برای جایی که ناراحت بودم و مجبورم کردید شاد باشم
خستم از اجبارتون برای موقعی که به حرف زدن باهاتون نیاز داشتم دلداری که هیچ حتیگوش شنوا هم نداشی فقط کنایه
خستم از اجبارتون برای آرزوهایی که به خاطرتون تبدیل به حسرت شد
ممنونم به لطفتون حالا دیگه هیچیکی جولودارم نیست
چون چیزی انجام نمیدم
فقط در آرزوی روز مرگ
دیدگاه ها (۰)

ارباب تاریکی"نبرد نهایی با ارباب تاریکی: فدایی برای عشق""موا...

"صحنهٔ ناگهانی"هوای صخره ناگهان سنگین شد... گویی اکسیژن داشت...

"عشق در میان خطر"وقتی ارباب تاریکی سر می‌رسد، کیونگ خودش را...

"بیدار شدنِ سایه‌ها"پس از نابودی ریون، سایه‌ها به من بودنحال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط