قهوه تلخ
#قهوه_تلخ
Part5
________________________________
ارسلان:سلیطه بازی درنیار صگ
دیانا:ولم کن
ارسلان:گمشو...
دیانا:من سیمکارتمو میخام
ارسلان:ی خدمتکار سیمکارت نداره...
دیانا:ارسلان میزنمت صدا خر بدیا
ارسلان:ارسلان عمته...اقا ارسلان
دیانا:بالشتو برداشتم پرت کردم صمتش....
پدصگ خر...جیغی کشیدمو دوییدم رفتم...
ارسلان:هیم دخدر قوبیه ع رفتاراش و اخلاقاش خشم میا....
دیانا:رفتم تو گالری گوشیم...
چق با نیکا عکص تو گوشیم داشتم...
عصن کی وقت کردیم عین همه عکس بگیریم...
پوفی گفتم یهو چشم خورد ب در بالکن تو اتاق...
وقتی خونه خدمون بودم همیشه تو بالکن بودم انقد عین منظره رو دوص داشتم...
رفتم تو بالکن نفس عمیقی کشیدمو نشستم رو صندلی...
اهنگ پلی کردم...
میوفتم هنو یاد شبایی ک رفتی..
نمیخاصتم هیچ وقت تنهایی بخندیم دور از خدمون دور از همه...
بدجوری سردمه کو بقلت...
یادمه لحظه خیانتتو کفتم ولش کن نداره لیاقتتو..
دیگ مهم نی میان دگ کیا بعد ت...
تو همین فکرا بودم ک یهو در باز شد...
ی ماشین اومد تو حیاط...
چق شبیه ماشین بابای اتوسا بود...
از ماشین پیاده شد..
یکم دقت کردم دیدم اتوساعه...
با جیق دوییدم از اتاق بیرون...
از پله ها دوییدم رفتم پایین....
در خونه باز شد.....
اتوساااا یتیقنقکففنتف🥹
اتوسا:دیااااااا
دیانا:عینجا چیکا میکنیییی
اتوسا:خونه پسر خالمه..
دیانا:پشماممم ارسلان پسر خاله توعه...
اتوسا:عوهوم...
دیانا:یهو ارسلان از پله ها اومد پایین..
ارسلان:اتوس چدوری
اتوسا:زهرمارو اتوس
دیانا:امیر نیومده؟..
ارسلان:میشناصین همو؟
اتوسا:اوهوم...دیا ت عینجا چیکار میکنی...
دیانا:عممم قضیش مفصله...
ارسلان:بیخیال اتوسا بیا تو اتاقم کارت دارم....
"ادامه دارد"
Part5
________________________________
ارسلان:سلیطه بازی درنیار صگ
دیانا:ولم کن
ارسلان:گمشو...
دیانا:من سیمکارتمو میخام
ارسلان:ی خدمتکار سیمکارت نداره...
دیانا:ارسلان میزنمت صدا خر بدیا
ارسلان:ارسلان عمته...اقا ارسلان
دیانا:بالشتو برداشتم پرت کردم صمتش....
پدصگ خر...جیغی کشیدمو دوییدم رفتم...
ارسلان:هیم دخدر قوبیه ع رفتاراش و اخلاقاش خشم میا....
دیانا:رفتم تو گالری گوشیم...
چق با نیکا عکص تو گوشیم داشتم...
عصن کی وقت کردیم عین همه عکس بگیریم...
پوفی گفتم یهو چشم خورد ب در بالکن تو اتاق...
وقتی خونه خدمون بودم همیشه تو بالکن بودم انقد عین منظره رو دوص داشتم...
رفتم تو بالکن نفس عمیقی کشیدمو نشستم رو صندلی...
اهنگ پلی کردم...
میوفتم هنو یاد شبایی ک رفتی..
نمیخاصتم هیچ وقت تنهایی بخندیم دور از خدمون دور از همه...
بدجوری سردمه کو بقلت...
یادمه لحظه خیانتتو کفتم ولش کن نداره لیاقتتو..
دیگ مهم نی میان دگ کیا بعد ت...
تو همین فکرا بودم ک یهو در باز شد...
ی ماشین اومد تو حیاط...
چق شبیه ماشین بابای اتوسا بود...
از ماشین پیاده شد..
یکم دقت کردم دیدم اتوساعه...
با جیق دوییدم از اتاق بیرون...
از پله ها دوییدم رفتم پایین....
در خونه باز شد.....
اتوساااا یتیقنقکففنتف🥹
اتوسا:دیااااااا
دیانا:عینجا چیکا میکنیییی
اتوسا:خونه پسر خالمه..
دیانا:پشماممم ارسلان پسر خاله توعه...
اتوسا:عوهوم...
دیانا:یهو ارسلان از پله ها اومد پایین..
ارسلان:اتوس چدوری
اتوسا:زهرمارو اتوس
دیانا:امیر نیومده؟..
ارسلان:میشناصین همو؟
اتوسا:اوهوم...دیا ت عینجا چیکار میکنی...
دیانا:عممم قضیش مفصله...
ارسلان:بیخیال اتوسا بیا تو اتاقم کارت دارم....
"ادامه دارد"
۳۹.۸k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.