تکپارتی خورشیدوماه

تکپارتی خورشید‌و‌ماه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روز ابری بود خورشید در آسمان میدرخشید
دخترک کنار شومینه منتظر معشوقش بود
نوتیفی به گوشی اش آمد به سمت گوشی اش رفت نوتیف را باز کرد با دیدن آن پیام و عکس زمان برایش متوقف شد اشک در چشمانش حلقه زد و دلش شکست
معشوقش بود همان که خیلی دوستش داشت همان که جانش بهش وصل بود همان که به او قول ماندن داده بود
معشوقش با دختری که مثلا دوست صمیمی دخترک بود به او خیانت میکرد
زنگ در زده شد
معشوق دخترک وارده خانه شد دخترک با چشایی پر از اشک سریع به سمت او شتابید
دخترک:چرا؟چرا بهم خیانت کردی؟ما این که همو دوست داشتیم نداشتیم؟؟
کوک:دگر مایی وجود ندارد فقط خودتی و خودت
دخترک قلبش شکست بعض گلویش را چنگ میزد سریع به سمت پالتو اش رفت و آن را برداشت
دخترک:خداحافظ امیدوارم خوش بخت شوی
کوک:خداحافظ
دخترک از خانه خارج شد و شروع کرد به قدم زدن اشک از چشمانش جاری میشد
لحظه ای حس کرد همه جا تاریک است
به آسمون نگریست
کسوف بود کسوف به وجود آمده بود
دخترک لبخند غمگینی زد و گفت:
حتی خورشید و ماه هم به هم رسیدند ولی ما به هم نرسیدیم..:)))

پایان.......
دیدگاه ها (۲۷)

#عشق_نقره_ای_منp1هانول:هایوناااااا(داد)هایونا:ها چته؟ هانول:...

معرفی فیک تهکوک

فیک

<><><>>><>>>>><<><>>﷼ قسمت شانزدهم ]]]]16پیمایش و پیدایش نظا...

the girl of sun 🌞 with boy of moon 🌝 روزی روزگاری فقط یک ستا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط