م.ت:ا.ت مگه خودت دوست پسر نداری با شوهر من میرقصی(خنده)
م.ت:ا.ت مگه خودت دوست پسر نداری با شوهر من میرقصی(خنده)
+بابای خودمه.مگه نه ددی
یه لحضه تعجب کردم گفت ددی
بله ا.ت خانم امشب وقتی زیرم جون میدی بایدم بگی ددی
ب.ت:اره دخترم اصن ولش کن فردا هم باهم بریم دریا
+اوک
م.ت:اصن از ارث میراث مهرومت میکتمم(خنده)
ا.ت ویو
رفتم کنار کوک نشستم
که یهو کوک دستشو گذاشت روی رون پام
ویو کوک
ا.ت اومد کنارم نشست منم همینطور دستم روی رون پاش بود که کم کم داشتم داغ میکردم وای اخه کسی نیس به تو بگه مجبوری دستتو بزاری روی پاش اه
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
_من یکم حالم بد داره میشه بهتره برم
م.ک:کجا هنوز شام نخوردیم
_یه چی میخورم خودم
+خوبی میخوای برسونمت؟
_اره برسونم
+باش
ب.ک:باشه مواظب باش اگه کار به بیمارستان کشیده شد زنگ بزن
_باشه
+بابی من کوک رو میرسونم میام
ب.ت:اوک
با ا.ت از رستوران خارج شدیم
+ببینم میخوای بریم بیمارستان
_واقعا باور کردی(سوار ماشین شد همینطور اینو گفت)
ا.ت ویو
پشت سر کوک رفتم سوار ماشین شدم
+یاااا چرا اون کارو کردی میتواستم خش بگذرونم
_ا.ت بهت نیاز دارم
+اصلااا
_چرا با این لباس اومدی هااا
+همینطور
_خب من ادم کم صبریم ولی تا خونه صبر میکنم
وقتی رسیدم
اومدیم خونه ی کوک
همون عمارتی که توش اسلحه کار کردیم بود
_دنبالم بیا
دنبالش رفتم باهم وارد یه اتاق با تم مشکی و خاکستری شدیم
+چه خوش سلیقه
_اممم همینطوره(خمار نگات میکنه)
+با اون چشا اونطوری نگام نکن
_کدوم چشا(خمار نگات میکنه)
همینطور خمار نگام میکرد رفتم سمت چارچوب در که بهش تکیه داده بود
_میخوای دیوونم کنی ها
+الانم دیوونمی
_دیگه صبرم تموم شد تا الانم خیلی صب کردم
کمرمو گرفت و به سمت تخت بردم
نشستم روی تخت و کوک رفت درو قفل کرد منم داشتم نگاش میکردم
اروم اروم کت ابی رنگش رو در می اورد
منم داشتم خمار نگاش میکردم اومد سمتم و روم خیمه زد
☆~☆~☆~☆~☆~
پارت بعدی اسماتهههه
لطفا کسایی که دوست ندارن نخوننن
+بابای خودمه.مگه نه ددی
یه لحضه تعجب کردم گفت ددی
بله ا.ت خانم امشب وقتی زیرم جون میدی بایدم بگی ددی
ب.ت:اره دخترم اصن ولش کن فردا هم باهم بریم دریا
+اوک
م.ت:اصن از ارث میراث مهرومت میکتمم(خنده)
ا.ت ویو
رفتم کنار کوک نشستم
که یهو کوک دستشو گذاشت روی رون پام
ویو کوک
ا.ت اومد کنارم نشست منم همینطور دستم روی رون پاش بود که کم کم داشتم داغ میکردم وای اخه کسی نیس به تو بگه مجبوری دستتو بزاری روی پاش اه
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
_من یکم حالم بد داره میشه بهتره برم
م.ک:کجا هنوز شام نخوردیم
_یه چی میخورم خودم
+خوبی میخوای برسونمت؟
_اره برسونم
+باش
ب.ک:باشه مواظب باش اگه کار به بیمارستان کشیده شد زنگ بزن
_باشه
+بابی من کوک رو میرسونم میام
ب.ت:اوک
با ا.ت از رستوران خارج شدیم
+ببینم میخوای بریم بیمارستان
_واقعا باور کردی(سوار ماشین شد همینطور اینو گفت)
ا.ت ویو
پشت سر کوک رفتم سوار ماشین شدم
+یاااا چرا اون کارو کردی میتواستم خش بگذرونم
_ا.ت بهت نیاز دارم
+اصلااا
_چرا با این لباس اومدی هااا
+همینطور
_خب من ادم کم صبریم ولی تا خونه صبر میکنم
وقتی رسیدم
اومدیم خونه ی کوک
همون عمارتی که توش اسلحه کار کردیم بود
_دنبالم بیا
دنبالش رفتم باهم وارد یه اتاق با تم مشکی و خاکستری شدیم
+چه خوش سلیقه
_اممم همینطوره(خمار نگات میکنه)
+با اون چشا اونطوری نگام نکن
_کدوم چشا(خمار نگات میکنه)
همینطور خمار نگام میکرد رفتم سمت چارچوب در که بهش تکیه داده بود
_میخوای دیوونم کنی ها
+الانم دیوونمی
_دیگه صبرم تموم شد تا الانم خیلی صب کردم
کمرمو گرفت و به سمت تخت بردم
نشستم روی تخت و کوک رفت درو قفل کرد منم داشتم نگاش میکردم
اروم اروم کت ابی رنگش رو در می اورد
منم داشتم خمار نگاش میکردم اومد سمتم و روم خیمه زد
☆~☆~☆~☆~☆~
پارت بعدی اسماتهههه
لطفا کسایی که دوست ندارن نخوننن
۳۶.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.