نام داستان:نصفه شب. پارت۴
نام داستان:نصفه شب. پارت۴
کلاس ورزش تموم شده بود
از زبون جنی:چااون جونکوک یه لحظه هردوتاتون صبر کنید.میخواستم بگم من امروز تولدم هست میشه بیاید تولدم به دو نفر دیگه هم میخوام بگم بیان ببخشید هردوتاتون و باهم صدا کردم حالا قبول میکنید درسته از هم خوشتون نمیاد ولی یه روزه خواهش
از زبون جونکوک:باشه میام البته اگه بعضی ها درست رفتار کنن
از زبون جنی:هر دوتاتون خوب باشی بعد تولد هرچقدر خواستید دعوا کنید
از زبون چااون:باشه منم میام چون تولدته
از زبون جنی:مرسی.میبینمتون
جنی میره به سمته کلاس که رزی و جونگیون و میبینه
از زبون جنی:رزی من امروز تولدمه خواستم دعوتتون کنم بیاید هردوتاتون
از زبون رزی:کی میخواد بیاد تولد تو حوصله ندارم من نیام جونگیون هم نمیاد
از زبون جنی:باشه پس فقط باید با چااون و جونکوک بگیرم اونا فقط میان
از زبون رزی:چااون هم میاد؟
از زبون جنی:اره باشه پس نمیاید
از زبون رزی:الان که فکر میکنم حوصلمون سر میره میایم ولی خانوادت نباشن من خوشم نمیاد تولد با خانواده
از زبون جنی:خوب من خانوادم پیشم نیستن یعنی تا الان ندیدمشون نمیدون کجا هستن فقط یه برادر دارم که چند وقتی خارجه فکر نکنم برگرده
رزی یه خنده کوچیک میزنه
از زبون رزی:چی یعنی یتیم هستی
از زبون جونگیون:بهتر نیست در موردش صحبت نکنی رزی
از زبون جنی:مشکلی نیست تو هم میای جونگیون نه؟
از زبون جونگیون:اره میام
از زبون جنی:باشه پس برایه همتون ادرس و ارسال میکنم و ساعت ۸بیاید
از زبون جونگیون:باشه
مدرسه تعطیل میشه و همه برایه تولد حاضر میشن
(لباس هایی که پوشیدن هم براتون میزارم)
اول رزی و جونگیون میان جنی میره در رو باز کنه
از زبون جنی:خوش امدید خوب شد امدید بیاید بشینید اینجا
بعد یکم بعد چااون میاد
از زبون جنی:خوش امدی چااون
از زبون چااون:اون دونفری که میگفتی اینا بودن چرا نگفتی این دخترا هستن
از زبون جنی:ببخشید حالا بیا فعلا بشین
بعدش جونکوک میاد
از زبون جنی:سلام جونکوک خوش امدی
از زبون رزی:خوب این تولد کسل کننده قراره چهجوری باشه فقط قراره بشینیم بهم زل بزنیم
از زبون جنی:خوب نمیدونم هر جور خودتون میدونید بهتون خوش میگذره انجام بدید
صدایه زنگه در میاد!
از زبون جنی:خوب همه هستن من کسه دیگه رو دعوت نکردم پس یعنی کیه میرم درو باز کنم
جنی درو باز میکنه
از زبون جنی:داداشش مگه تو خارج نبودی
داداش جنی شوگا☺
از زبون شوگا داداش جنی:وایی ابجی کوچولو چقدر تغییر کردی دلم برات تنگ شده بود.چقدر خوشگل شدی خبریه
از زبون جنی:خوب خبری نیست تولدم هست اگه یادت باشه دوستام امدن به تولد
یهو جونکوک میاد
از زبون جونکوک:جنی چیزی شده
از زبون شوگا:سلام من داداش جنی هستم
از زبون جنکوک:منم جونکوک هستم خوش بختم
از زبون شوگا:منم.وایی ابجی یادم نبود تولدت هست.ناراحت نشو حالا معلومه یادم بود بخاطر همونم امدم بیا اینم کادوت
از زبون جنی:مرسی داداشی بیا داخل
از زبون شوگا:باشه
از زبون جنی:بچه ها این داداشم هست بخاطره تولدم امده.راستی تو مگه کار نداشتی خارج واسه مدت زیادی
از زبون شوگا:خوب مثله اینکه از اونی که فکر میکردم زود تر تموم شد
از زبون جونگیون:خوبه پس داداشت برگشت دیگه تنها نیستی
از زبون جنی:اهوم خوبه
همین طور همه نشسن سره میز که یه چیزی بخورن همه گرمه صحبت کردن با شوگا بودن ازش میپرسیدن خارج چهجوری اینا بعدشششش
بقیش و بعدا میگم فعلا تا اینجا
امید وارم خوب بوده باشه┆❥.°♡
کلاس ورزش تموم شده بود
از زبون جنی:چااون جونکوک یه لحظه هردوتاتون صبر کنید.میخواستم بگم من امروز تولدم هست میشه بیاید تولدم به دو نفر دیگه هم میخوام بگم بیان ببخشید هردوتاتون و باهم صدا کردم حالا قبول میکنید درسته از هم خوشتون نمیاد ولی یه روزه خواهش
از زبون جونکوک:باشه میام البته اگه بعضی ها درست رفتار کنن
از زبون جنی:هر دوتاتون خوب باشی بعد تولد هرچقدر خواستید دعوا کنید
از زبون چااون:باشه منم میام چون تولدته
از زبون جنی:مرسی.میبینمتون
جنی میره به سمته کلاس که رزی و جونگیون و میبینه
از زبون جنی:رزی من امروز تولدمه خواستم دعوتتون کنم بیاید هردوتاتون
از زبون رزی:کی میخواد بیاد تولد تو حوصله ندارم من نیام جونگیون هم نمیاد
از زبون جنی:باشه پس فقط باید با چااون و جونکوک بگیرم اونا فقط میان
از زبون رزی:چااون هم میاد؟
از زبون جنی:اره باشه پس نمیاید
از زبون رزی:الان که فکر میکنم حوصلمون سر میره میایم ولی خانوادت نباشن من خوشم نمیاد تولد با خانواده
از زبون جنی:خوب من خانوادم پیشم نیستن یعنی تا الان ندیدمشون نمیدون کجا هستن فقط یه برادر دارم که چند وقتی خارجه فکر نکنم برگرده
رزی یه خنده کوچیک میزنه
از زبون رزی:چی یعنی یتیم هستی
از زبون جونگیون:بهتر نیست در موردش صحبت نکنی رزی
از زبون جنی:مشکلی نیست تو هم میای جونگیون نه؟
از زبون جونگیون:اره میام
از زبون جنی:باشه پس برایه همتون ادرس و ارسال میکنم و ساعت ۸بیاید
از زبون جونگیون:باشه
مدرسه تعطیل میشه و همه برایه تولد حاضر میشن
(لباس هایی که پوشیدن هم براتون میزارم)
اول رزی و جونگیون میان جنی میره در رو باز کنه
از زبون جنی:خوش امدید خوب شد امدید بیاید بشینید اینجا
بعد یکم بعد چااون میاد
از زبون جنی:خوش امدی چااون
از زبون چااون:اون دونفری که میگفتی اینا بودن چرا نگفتی این دخترا هستن
از زبون جنی:ببخشید حالا بیا فعلا بشین
بعدش جونکوک میاد
از زبون جنی:سلام جونکوک خوش امدی
از زبون رزی:خوب این تولد کسل کننده قراره چهجوری باشه فقط قراره بشینیم بهم زل بزنیم
از زبون جنی:خوب نمیدونم هر جور خودتون میدونید بهتون خوش میگذره انجام بدید
صدایه زنگه در میاد!
از زبون جنی:خوب همه هستن من کسه دیگه رو دعوت نکردم پس یعنی کیه میرم درو باز کنم
جنی درو باز میکنه
از زبون جنی:داداشش مگه تو خارج نبودی
داداش جنی شوگا☺
از زبون شوگا داداش جنی:وایی ابجی کوچولو چقدر تغییر کردی دلم برات تنگ شده بود.چقدر خوشگل شدی خبریه
از زبون جنی:خوب خبری نیست تولدم هست اگه یادت باشه دوستام امدن به تولد
یهو جونکوک میاد
از زبون جونکوک:جنی چیزی شده
از زبون شوگا:سلام من داداش جنی هستم
از زبون جنکوک:منم جونکوک هستم خوش بختم
از زبون شوگا:منم.وایی ابجی یادم نبود تولدت هست.ناراحت نشو حالا معلومه یادم بود بخاطر همونم امدم بیا اینم کادوت
از زبون جنی:مرسی داداشی بیا داخل
از زبون شوگا:باشه
از زبون جنی:بچه ها این داداشم هست بخاطره تولدم امده.راستی تو مگه کار نداشتی خارج واسه مدت زیادی
از زبون شوگا:خوب مثله اینکه از اونی که فکر میکردم زود تر تموم شد
از زبون جونگیون:خوبه پس داداشت برگشت دیگه تنها نیستی
از زبون جنی:اهوم خوبه
همین طور همه نشسن سره میز که یه چیزی بخورن همه گرمه صحبت کردن با شوگا بودن ازش میپرسیدن خارج چهجوری اینا بعدشششش
بقیش و بعدا میگم فعلا تا اینجا
امید وارم خوب بوده باشه┆❥.°♡
۴.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.