ات باشه رفت اب زد به صورتش و با کوک شام درست کردن ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۴

ات : باشه رفت اب زد به صورتش و با کوک شام درست کردن خوردن و رفتن توی تخت تا بخوابن کوک ات رو توی بغلش محکم گرفته بود

ات:کوک اروم تر کسی قرار نیست منو از دستت بدزده

کوک: تو از کجا می دونی دختر به این خوشگلی و مهربونی و باهوشی باید مراقب باشم

ات : باشه مراقب باش اما استخون دستم داره می شکنه نمی تونم درست نفس بکشم یکم شل کن

کوک : مگه می خوای بهم امپول بزنی می گی شل کن

ات : یه ذره دستت رو ازاد تر کن دارم خفه می شم

کوک: دستش رو آزاد کرد

ات : اخیش بلاخره نفس کشیدم اگه دوست داری بهت امپولم می زنم

کوک: من می تونم به تو امپول بزنم اما تو نه

ات : ( با خودش ) نه منظورش اون نیست اونجوری نمی گم فکر می کنه منحرفم پس می گم (بلند )می رم یاد می گیرم

کوک :تو امکاناتش رو نداری امپول من خیلی بزرگه دردم داره

ات :داخل ذهنش نه منظورش اون نیست بیا بحث عوض کنیم (بلند ) کوک فردا می ری سر کار کاری داری ؟

کوک : من همیشه کار دارم چه خوب بحث عوض کردی حالا من که می دونم منظور مو فهمیدی

ات : یعنی فردا باید تنها خونه بمونم من می ترسم اینجا خیلی ترسناکه یه عمارت بزرگ که تاریک هم هست با کلی از اون مردا هیکلی که با دستشون می تونن منو خفه کنن (ادای مرده ها در اورد زبونش رو در اورد بعد به حالت قبل برگشت ) و اسلحه دارن واقعا ترسناکه

کوک : کیوت من نترس اونا کاری باهات ندارن جرعت ندارن الانم هستن الانم داخل همون عمارت بزرگ و تاریکیم پس چرا الان نمی ترسی

ات :  چون وقتی تو کنارمی از هیچی نمی ترسم ولی اگه تو نباشی ..

کوک :ای قربونت بشم لپ ات رو کشید فردا پیشت می مونم خوشگلم با هم می ریم بیرون ولی یه سوال پس وقتی ازدواج کردیم می خوای چی کار کنی من که نمی تونم کل روز خونه باشم

ات : نمی دونم من نمی تونم تنها اینجا بمونم می ترسم همون روز اول سکته می کنم

کوک : خدا نکنه عزیزم یه خونه دیگه می خرم یه اپارتمان اروم خوبه

ات : اره اما من هنوز نگفتم باهات ازدواج می کنم شاید نخوام باهات ازدواج کنم

کوک : چرا نخوای مرد به این خوبی

ات :  بخواب از ساعت خوابت گذشته داری چرت پرت می گی بخواب عزیزم شبت خوش

کوک : از ساعت خوابم نگذشته چرت پرتم نمی گم

ات : بیا بخوابیم تا فردا پر انرژی باشیم

کوک : باشه

و خوابیدن

فردا شب

ات : عشقم کجایی که کوک رو داخل تراس دید که داره سیگار می کشه دوتا ابنبات برداشت رفت داخل تراس روبه روی کوک وایساد بین کوک و نرده ها بود سیگار از کوک گرفت خاموشش کرد داخل جا سیگاری گذاشت و ابنبات رو گذاشت داخل دهن کوک

ات : این سالم تره

کوک : ولی اون بهتره

ات : نخیرم ابنبات خشمزه است بهتره از سیگاره

کوک : مگه تو سیگار کشیدی

ات : ابنبات رو داخل دهنش کرد گوشه لپش بود خیلی کیوت شده بود نه
دیدگاه ها (۷)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۳ کوک : خانم کانگ دا...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۴ خانم کانگ : بیا پیش ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۳ ات : امروز همان فردای دیروز ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲ ات : دستیار رئیس یه ز...

رز وحشی پارت۵ { پنج ماه بعد} ات...الان پنج ماه که از ما جرای...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

اسم رمان: jk ✨ دختر ناشناس: اوو( صدای خیلی اهم اهمی) ددی میش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط